نتایح جستجو

گریستن یعنی تجلی طبیعی یک احساس ،حالت جبری و فطری از یک عشق یک رنج یک شوق یا اندوه. زن - دکتر شریعتی

ممنونم بابت گلهای زیبا. [IMG]

[IMG]

[IMG]

[IMG]

مرسی استاد این گلها فوق العاده زیبا هستند . و اینها هم تقدیم به استاد خوبم... [IMG]

[IMG]

اینم چند تا دکوراسیون جواهر فروشی...

یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی پیش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفت با طبیب نا محرم حال درد پنهانی

مرکز کنوانسیون میلان پلان ساده استو هیچ اتفاق نوعی در آن نیافتاده عینه پازل سالن هارو کنار هم چیده و از سنتی بودنطراحی خارج نشده! لابی های مرتبط با هر سالن راه روهای عریض خروجی های قابل کنترلرعایت مسائل آکوستیکی و همجواری کاربردی سالن ها از جمله نکته هایی هست که در پلاندیده می شود. حالا به...

1. Sports pool 2. Learner’s pool 3. Paddling pool next to the snack bar 4. Brine bath 5. Jacuzzi 6. Outdoor pool 7. Rapid river pool 8. Seawave pool 9. Pool with massage beds and water grotto 10. Paddling pool for children 11. Lifeguards 12. First aid room 13. Snack bar “Akwarium” 14. Air beds...

دوست عزیز ، پارک های ابی زیادی توی کشورهای مختلف هست که متاسفانه هنوز نتونستم پلانی ازشون پیدا کنم . انشاالله این بدردت بخوره... پارک آبی و فروشگاه بزرگ وست ادمونتون در کانادا. که شامل فروشگاه - پارک آبی و پارک بازی هم هست. اما من سعی کردم از قسمت پارک آبی براتون عکس بزارم تا بتونید ازش ایده...

از بناهای باستانی کشور خودمونه...

دو تای اصلی و مهمش و نگفتید... لطفا کاملش کنید. دو تای آخری علاوه بر ساروج ، از ملات آهک هم استفاده شده.

راهنمایی: عموما در معماری باستانی از ملات ساروج استفاده میشده. در کدام بناهای بجا مانده ، به جای ملات ساروج ، از ملات گچ استفاده شده است؟ نام دو بنا کافیه ... موفق باشید.

بگفتا عشق شيرين بر تو چون است؟ بگفت از جان شيرينم فزون است بگفتا هرشبش بيني چو مهتاب؟ بگفت آري، چو خواب آيد، كجا خواب؟ بگفتا دل زمهرش كي كني پاك؟ بگفت آن گه كه باشم خفته درخاك بگفتا گر خرامي در سرايش؟ بگفت اندازم اين سر زير پايش بگفتا گركند چشم تو را...

گفتم که دلم در پی دیدار تو بی تاب گفتا تو ندانی که من هستم و تو در خواب گفتم که چرا چشم من عاشق بیمار بیگانه بماند ز رخ همچو تو مهتاب؟ گفتا که سخن بس که دگر هیچ نگویم این راز بماند زپس پرده آفتاب گفتم که برو دست علی پشت و پناهت گفتا که بمانید به دیدار چو بی تاب

گفتمش نزدیک ما بتخانه و مسجد یکیست گفت عالم مسجدست ای بی بصر بتخانه کو گفتمش ما گنج در ویرانه‌ی دل یافتیم گفت هر کنجی پر از گنجی بود ویرانه کو گفتمش کاشانه جانانه در کوی دلست گفت خواجو گر تو زان کوئی بگو جانانه کو

گفتمش ای سنگدل عهد تو سستست از نخست گفت تا کی گوییم در روی چندین سخت و سست گفتمش در عاشقی ما رندیم و بی باکیم و مست گفت در عاشق کشی ما نیز چالاکیم و چست گفتمش در خاک محنت دانه می پاشم ز اشک گفت ازین تخم و زمین جز سبزه ی حسرت نرست گفتمش عمریست می جویم ز لعلت کام دل گفت عاشق نیست آن کز دوست...