یادش بخیر من و داداشم دوقلوییم گفتی اول مهر یاد یکی از دوستام افتادم باباش تو خیابون اردیبهشت اصفهان گز فروشی داشت هنوزم داره یادش بخیر هر چند وقت یه بار برامون گز بی مغز میورد چه قدر خوش طمع بود همیشه وقتی نوبت ما بود که چیز بخریم یکی برای اون می خریدیم ولی وقتی نوبت اون بود برای ما دو تا یکی...