و ادامه دارد... زندگي روان است. به همين سادگي و به همين مسخرگي...
و من دلم تنگ است...نمي دانم براي كي يا براي چي...فقط مي دانم كه تنگ است. آنقدر تنگ كه تا گلويم بالا مي آيد و تقريبا خفه ام مي كند...
و ديگر دارم حال نوشتن را هم از دست مي دهم...
و .... اه! گور پدرش! خودتون كه وارديد! ادامه اش...