یه بنده خدایی تعریف میکرد قبلا که تلفن سکه بود تو صف وایستاده بود جلوش یه زنه وایستاده بود و یه مرد با سیبیله خفنم داشت با تلفن حرف میزد.
زنه حواسش به سیبیله مرده بود , وقتی حرف مرده تموم شد زنه میخاسته به مرده بگه سکه اضافه دارید,
میگه آقا ببخشید سیبیل اضافه دارید:eek:
طرف میگه منم شدم:eek...