نتایح جستجو

  1. abdolghani

    ترانه هاي نيمه شب | مريم جعفري

    با لبخندي که نشانه ي منتهاي لذتش بود گفت : You are very angry. ( شما خيلي عصباني هستيد .) عصبي از جا برخاسته و گفتم : - فکر مي کنم خيلي مزاحمتون بودم آقا .حالا اگه اجازه بدين ميرم .ميل ندارم اسباب تفريحتون باشم . او با اشاره ي دست به نشستن دعوتم کرد و گفت : شما طبيعت آتشيني داريد ! مگر من چي...
  2. abdolghani

    ترانه هاي نيمه شب | مريم جعفري

    - نه ،مي مونم تا با ايشون برم . آقاي نادري که به شدت عصبي بود به عقب تکيه داده و گفت : - پس سرو صدا نکن و گرنه ميگم ببرندت بالا. رکسانا روي مبل کنار من قرار گرفت و من که به سختي جلوي خودم را گرفته بودم تا نخندم دستش را به دست گرفتم و سر به زير افکندم .آقاي نادري گفت : - خنده داره ،اون خواهر زاده...
  3. abdolghani

    ترانه هاي نيمه شب | مريم جعفري

    فصل یازدهم چون ملاقات با کارفرمايم هنوز برايم عادي نشده بود حس مي کردم به يک دادگاه مي روم .نزديک پذيرايي مکث کردم و گذاشتم رکسانا قبل از من وارد شود و خودم در سايه ي او حرکت کردم.همه ي چراغ هاي پذيرايي روشن بود و جاسبر که آنجا حضور داشت طوري نشسته بود که در وهله ي اول او را ديدم.رکسانا به طرف...
  4. abdolghani

    ترانه هاي نيمه شب | مريم جعفري

    با آهنگي محکم و تا حدودي سرد گفتم: - ميل ندارم ،متشکرم آقا . او با لبخندي کمرنگ گفت : - حالا مطمئن شدم که بهتريد . خشممبه نهايت رسيده بود اما به سختي مهارش کردم چرا که دلم نمي خواست به خاطريک لحظه خشم مدتها خود را سرزنش کنم.او که گويا متوجه احوالم بود همان طورکه مقابلم ايستاده بود گفت : - ازتون...
  5. abdolghani

    ترانه هاي نيمه شب | مريم جعفري

    فصل 10 همان شببه خواست صاحبخانه از اتاق منزل سرايدار به اتاقي مجاور اتاق خواهر زادهاش نقل مکان کردم.اتاق رکسانا،اتاقي بود در حدود بيست متر که در آن يک کمدديواري بزرگ،يک ميز تحرير،يک تخت خواب،يک کمد اسباب بازي و يک دنيا جانورپشمالوي مصنوعي به چشم مي خورد.قيافه ي پرستار مو حنايي وقتي که شنيد ازآن...
  6. abdolghani

    ترانه هاي نيمه شب | مريم جعفري

    آنگا ه قبل از من خودش روی یکی از صندلی ها قرار گرفت و به عقب تکیه داد و بعد منمقابلش نشستم و دستانم را زیر میز به هم قلاب کردم و به دست چپ او که رویمیز قرار داشت خیره شدم و تازه پس از مدتها فهمیدم او چه مردقدرتمندیست.پوستش آفتاب سوخته و تیره رنگ بود و موهای دستش مشکی مشکی وشگفت انگیز آنکه حتی در...
  7. abdolghani

    ترانه هاي نيمه شب | مريم جعفري

    2/9 - این نشونۀ لطف شماست خانوم. اگر اون اندازه که فکر میکنید خوب بودم شاید حالا آوارۀ کوی و خیابان نبودم. - اینم بخشی از مصلحت خداست. اگر زن برادرت نسبت به خوبیهای ذاتی تو بی توجه و کم لطف بود، در عوض حالا در قلب فرد فرد ِ ساکنان این خونه جای داری و این خیلی مهم و باارزشه که دیگران آدم رو به...
  8. abdolghani

    ترانه هاي نيمه شب | مريم جعفري

    فصل1/9 وقتی با صدای گلچهره دیده گشودم به دلیل گیجی ناشی ازخواب فکر کردم آنطور که باید نخوابیده ام، بخصوص که هوا تاریک بودو صدای دلنشین جیرجیرکها لذت فرح بخشی به وجودم می ریخت. گلچهره با ملاطفت مادرانه ای گفت: - پاشو عزیزم، شامتو که خوردی دوباره بخواب. اینطوری ضعف می کنی. شام؟! تلاش کردم گذشته را...
  9. abdolghani

    ترانه هاي نيمه شب | مريم جعفري

    سؤالاتی که افسر پلیس از من پرسید آن اندازه وحشتناک نبود که فکر میکردم. بیشتر مشتاق بودند دربارۀ چهرۀ دو سارقی که موفق به فرار شده بودند بدانند و من هم هر چه دیده بودم با دقت بازگو کردم که ناگفته نماند اظهارات من در آینده کمک بزرگی به پلیس جهت دستگیری شان نمود. وقتی از ادارۀ پلیس خارج شدم محبوبه...
  10. abdolghani

    ترانه هاي نيمه شب | مريم جعفري

    فصل 8 دقایقی که منتظر پلیس بودیم آنچنان کند می گذشت که دلم می خواست قادر بودم ساعت پیش رویم را تا آنجا که قدرت در بازو دارم به دور دست پرتاب کنم. این انتظار از آن جهت کشنده بود که پلیس از حاج احمد خواسته بود تا تمام شدن کارشان از خانه خارج نشویم. بعد از گذشت چهل و پنج دقیقه سروصدای مبهمی می...
  11. abdolghani

    ترانه هاي نيمه شب | مريم جعفري

    ********* خدا نصیب هیچ بنی بشری نکند که اوقات فراغتش را علی الخصوص در ایام نوروز در اتاقی ساده و ساکت، بی هیچ هم صحبتی سپری کند. وقتی مرخصی به اتمام رسید انگار دنیا را فتح کرده بودم. حین انجام کار لااقل از آفتاب و باد و مهتاب و عطر بهار بهره می بردم. سرتاسر آن چند ساعت تنها چیزی که به کرات دیده...
  12. abdolghani

    ترانه هاي نيمه شب | مريم جعفري

    با عجله از جا برخاسته و به عقب برگشتم. صاحبخانه بود، در حالی که ظرف غذایی مشابه آنچه که پیش روی سگ بود در دست داشت و با نگاهی مشکوک براندازم می کرد. قلبم مثل قلب خرگوشی ناآرام می تپید و دستپاچگی در رفتارم کاملاً مشهود بود اما قبل از آنکه مثل دفعۀ قبل خرابکاری کنم سلام دادم. او بی آنکه زحمت دادن...
  13. abdolghani

    ترانه هاي نيمه شب | مريم جعفري

    فصل 1/7 حقیقتش از اینکه آن مرد حتی دربارۀ تحصیلاتم نپرسید غرورم جریحه دار شده بود. حالا آن دختری که از صبح علی الطلوع پا به پای دیگر خدمتکاران تقلا می کرد من بودم و چیز غریبی بود که صاحبکارم حتی یک کلمه از گذشته ام نپرسید. هر چند گمان می کردم از طریق مدیر خانه اش در چند و چون ماجرا قرار گرفته...
  14. abdolghani

    ترانه هاي نيمه شب | مريم جعفري

    - پس بفرمائید از کدوم دخترهاست. آخه عقل به آدم چی میگه؟ مگه می شه دختر جوانی به سن و سال اون بی کس و کار باشه؟ خانم گفت: هست آقا. آقا گفت: - مگه شما اونو می شناسید که با اطمینان ازش دفاع می کنید؟ خانم گفت: - فقط به اندازۀ سی روز می شناسمش، که البته فکر میکنم برای شناخت دختری مثل اون یک هفته هم...
  15. abdolghani

    ترانه هاي نيمه شب | مريم جعفري

    فصل 6 چیزی به ظهر نمانده بود که دراتاقم با شتاب باز شد و گلچهره نفس نفس زنان وارد شد. بادیدن او آنقدر مضطرب و دستپاچه و رنگ پریده بی اختیار قلبم فرو ریخت و با آهنگی لرزان پرسیدم: - چه اتفاقی افتاده؟! پیرزن در حالی که دست بر قلبش می فشرد روی صندلی نشست و نفس بریده گفت: - خدایا همۀ راه رو دویدم...
  16. abdolghani

    ترانه هاي نيمه شب | مريم جعفري

    فصل پنجم وقتی چهار روز از جستجویم میگذشت به قدری ناامید بودم که انگار همۀ درهای عالم به رویم بسته و دنیا به آخر رسیده بود و اگر محبوبه آن زن مهربان نبود تا دلداری ام دهد شاید آن ناامیدی به باریک راه کشیده می شد. اصلاً نمی فهمم چرا تا آن درجه شکننده و ضعیف شده بودم و زود خسته می شدم. شاید برای...
  17. abdolghani

    ترانه هاي نيمه شب | مريم جعفري

    همان لحظه دراتاق باز شد و زنی سالخورده وارد اتاق گردید. با دیدن او از پشت ِ موج اشک براندازش کردم. پیرزن که آهنگ لحنش کاملاً رشتی بود با تحیّر گفت: - چیه دخترجان؟ چرا گریه میکنی؟ آیا چیزی می خوای؟ با تکان سر پاسخ منفی دادم چرا که از شدت بغضی که در گلویم نشسته بود قادر به حرف زدن نبودم. پیرزن با...
  18. abdolghani

    ترانه هاي نيمه شب | مريم جعفري

    فصل 1/4 خانه ای که در آن حضور داشتم بی شباهت به پارک جنگلی نبود. روز اول هنوز قادر به راه رفتن نبودم و فقط ازپنجرۀ اتاقی که در آن حضور داشتم محیطم را بررسی می کردم.تا آنجا که چشم کار می کرد درخت بود، آنهم درختهای تنومندی که عمرشان لااقل به سی چهل سال قبل بازمی گشت. وقتی بالاخره توانستم روی پاهای...
  19. abdolghani

    ترانه هاي نيمه شب | مريم جعفري

    کم کم گرسنگی بر وجود خسته و ضعیفم چیره می شد و من که حتی از اندیشیدن به آن می گریختم بر قبول این حقیقت که باید رنج گرسنگی را تحمل کنم بیشتر واقف می گردیدم. حالا پاهایم به دنبالم کشیده می شد و ضعف و خستگی کاملاً در چهره ام مشهود بود. دلم برای نانهایی که گوشه باغچه پیاده رو گذارده بودم ضعف میرفت و...
  20. abdolghani

    ترانه هاي نيمه شب | مريم جعفري

    فصل سوم ( قسمت دوم) هوای خنک خواب از سرم ربود و به خودم آورد، آنقدر که دانستم گرسنه ام و باید چیزی بخورم. از مقابل ساندویچ فروشی عبور کردم و از بوی مطبوع غذا رمق تازه ای گرفتم. تصمیم گرفتم وارد اغذیه فروشی شوم و رفع گرسنگی کنم زیرا از شب گذشته جز یک پیراشکی چیزی نخورده بودم اما دیری نگذشت که...
بالا