احتمالا باید ....شکن داشته باشی تا نشون بده
دوتا جمله بود.
یکی از مصدق:
درد من حصار برکه نیست..درد من زیستن با ماهیانی است...که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است.
یکی از گاندی:
درد من تنهایی نیست...بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت..بی عرضگی را صبر..و با تبسمی بر لب این حماقت را حکمت خدا می نامند.
احتمالا باید ....شکن داشته باشی تا نشون بده
دوتا جمله بود.
یکی از مصدق:
درد من حصار برکه نیست..درد من زیستن با ماهیانی است...که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است.
یکی از گاندی:
درد من تنهایی نیست...بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت..بی عرضگی را صبر..و با تبسمی بر لب این حماقت را حکمت خدا می نامند.
سه ره پیداست
نوشته بر سر هر یك به سنگ اندر
حدیثی كه اش نمی خوانی بر آن دیگر
نخستین : راه نوش و راحت و شادی
به ننگ آغشته ، اما رو به شهر و باغ و آبادی
دودیگر : راه نيمش ننگ ، نیمش نام
اگر سر بر كنی غوغا ، و گر دم در كشی آرام
سه دیگر : راه بی برگشت ، بی فرجام
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی كه...