ارديبهشت را میشود
آرام آرام عاشقی کرد
اردیبهشت را میشود
آرام آرام مُرد!
به من باشد میگویم
هیچ عشقی نباید
توی اردیبهشت تمام شود
هیچ دلی نباید توی اردیبهشت
بگیرد، تنگ شود..
اصلاً اردیبهشت را باید
دوباره از نو عاشق شد.
حتما که نباید کسی فوت کنه که دفنش کنین!
گاهی اوقات باید به آدم های اطرافت نگاه کنی...
خوب مرورشون کنی!
اگه توی این مرور کردن آدمی بود که بارفتارش حال خوب و اعتماد بنفستون رو ازتون میگرفت دفنش کنین...
فقط اولش سخته،
اما یک عمر به راحتی زندگی میکنین...!
???????????? @art1001rang ????????????
مهم نیست چه فکر میکردم و چه شد!
حالا تمام احساسم-خوب،بد/زشت،زیبا-تمام شد، ته گرفت و سوخت!
من خودم هستم؛ بی عشوه و کرشمه، بی سیاست، بی ...
خودم هستم ؛ گاه آرام، گاه ناآرام..
من همین "خودم" را که تا انتهای مهلکه عشق رفت و زنده بیرون آمد، همین خودم را دوست دارم!
زندگی حتی وقتی انکارش می کنی ، حتی وقتی نادیده اش می گیری ، حتی وقتی نمی خواهی اش از تو قوی تر است . از هر چیز دیگری قوی تر است .
آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشته اند دوباره زاد و ولد کردند . مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند ، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند ،...
???????????? @art1001rang ????????????
بالاخره همه یک روزی میمیرند و صد سال که بگذرد، دیگر هیچکس دربارهٔ این که دیگران که بودند و چطور مردند سؤال نمیکند. پس بهتر است همانطور که دلت میخواهد زندگی کنی و همانطور که دوست داری بمیری...!
وارد اتوبوس شدم...
بغض داشت خفم میکرد!
رفتم نشستم روی صندلی آخری که توی دید هیچکسی نباشم...!
هندزفری و گذاشتم
توی گوشم و موزیک مورد علاقمو پلی کردم...
نفهمیدم چیشد
که گوله های اشک روی گونه هام سر خورد...
نفهمیدم چیشد که نتونستم اشک هامو نگه دارم...
آدم یه وقتایی جوری کم میاره
که دیگه متوجه...
نوروز بمانید که ایّام شمایید!
آغاز شمایید و سرانجام شمایید!
آن صبح نخستین بهاری که ز شادی
می آورد از چلچله پیغام، شمایید!
آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار
آن گنبد گردننده ی آرام شمایید!
خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،
خورشید شما، عشق شما، بام شمایید!
نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟
اسطوره ی جمشید و...
تو حق نداری
عاشق کسی بمانی
که سالهاست رفته!
تو مال کسی نیستی، که نیست..
تو حق نداری
اسم دردهای مزمنت را
عشق بگذاری..
تو میتوانی مدیون زخمهایت باشی
اما محتاج آنکه زخمیت کرده، نه!
دست بردار
از این افسانههای بی سر و ته
که به نام عشق فرصت عشق را
از تو میگیرد..
آنکه تو را زخمی خود میخواهد...
عید که آمد
فکری برای آسمان تو خواهم کرد
یادم باشد روزهای آخر اسفند
دستمال خیسی روی ستارههایت بکشم
و گلدانی کنار ماهت بگذارم..
زندگی همیشه
که اینجور پیچ و تاب نخواهد داشت!
بد نیست گاهی هم
دستی به موهایت بکشی
بایستی کنار پنجره
و با درخت و باغچه صحبت کنی..
پنهان نمیکنم که پیش از این سطرها...
دوست دارم سه شنبهی آخر اسفند
از زیر کرسی تنهاییام نبودنت را
بکشم بیرون..
بیاندازم کف اتاق شعر بپاشم روش!
کبریت بزنم
و از آتش یک سال انتظار بپرم..
بهار بیحضور تو
کابوس این خواب زمستانی است!
دوست دارم
شکوفه، بهانهی تو باشد
تو پیراهن تمام فصلها
که در راهند..
#سید_محمد_مرکبیان