نتایح جستجو

🍃🌼 @art1001rang 🌼🍃 خودت را برای نگه داشتن هیچ فردی در زندگیت عوض نکن باید این را بپذیری کسی که دلش به رفتن باشد اگر پاهایش را هم قطع کنی با دستانش میرود...! تو خودت باش آنکه دلش به ماندن باشد؛ میماند .

???????????? @art1001rang ???????????? خودت را برای نگه داشتن هیچ فردی در زندگیت عوض نکن باید این را بپذیری کسی که دلش به رفتن باشد اگر پاهایش را هم قطع کنی با دستانش میرود...! تو خودت باش آنکه دلش به ماندن باشد؛ میماند .

[IMG]

[IMG]

[IMG]

سلام مهسا جان خوبی عزیزم؟؟ کردی رفتی مصاحبه دکترا؟؟؟ چ خبر؟

سلام ممنون از تصویر قشنگتون

گاهی به آخرین پیراهنم فکر می کنم ، که مـــــرگ در آن رخ می دهد ..

کم کم یاد خواهی گرفت عشق تکیه کردن نیست و رفاقت هم معنی اطمینان خاطر نیست و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند کم کم یاد می گیری.. که حتی نور خورشید هم می‌سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری باید باغ ِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد کم کم یاد میگیری که میتوانی تحمل...

وقتی یک زن حالش خوب نیست گریه می کند، خرید می کند، آرایش می کند، لاک می زند ، لباس پرو می کند و بلند بلند موسیقی گوش می دهد. دوست هاش که مثل خودش حالشان با این چیزها خوب می شود می آیند و ساعتها و ساعتها با او حرف می زنند و آشپزی می کنند و از رابطه های داغونشان حرف می زنند که حال زن حتی...

دڵم تۆقی کەچی ئەمڕۆش نەهاتی بگۆرم جل، منی ڕەش پۆش نەهاتی ئەوەندە چاوەڕێت بووم لەم شەقامە شەقام شێت بوو دلم بێ هۆش نەهاتی بڵێی ئێستا کەسم کێ یاری تۆ بێ بە جێی من تێکەڵی ئەفکاری تۆ بێ دەست دەگرێ لە چاوت ڕادەمێنێ بڵێی مەرحەم لە بۆ ئازاری تۆ بێ ؟ بە ڕاست نەمزانی هەستم چی بەچی بوو گوڵم هەرگیز کەسم...

یﮏ ﻭﻗﺘﯽ؛ ﺑﺪﻓﻬﻤﯽ ﻫﺎ ﺁﺯﺍﺭﻡ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ! ﻫﻤﻪ ﺍﺵ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ؛ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ها ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻗﻀﺎﻭﺗﻢ ﮐﻨﻨﺪ. ﻭﻗﺖ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺻﺮﻑ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ؛ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩﻥ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻓﻊ ﺳﻮﺀ ﺗﻔﺎﻫﻢ ﺣﺎﻻ ﺍﻣﺎ... ﻣﻮﺿﻊ ﺍﻡ، ﺳﮑﻮﺕ ﺍﺳﺖ؛ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﯽ ﻣﻬﺮﯼ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﻢ! ﺩﯾﮕﺮ، ﻧﻪ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩﻥ ﺩﺍﺭﻡ! ﻧﻪ ﺣﺘﯽ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ... ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺟﺎﻥ ِ ﺩﻝ، ﻣﻦ ، ﻣﺴﺌﻮﻝ...

داشتم دردهایم را می‌شمردم: نداشتنت نخواستنت ندیدنت نماندنت.. و این «نون» اول فعل‌ها را کاش می‌شد بِکَنی جمع‌شان کنی یک‌جا بشود بزرگترین «نون» دنیا! بچسبانی به فعلِ رفتنت آنقدر محکم و بزرگ که زورت نرسد برای رفتن.. #رضا_كاظمی

از تمام هياهوی اين دنيا تنها پنجره‌ای می‌خواهم كه سال‌ها در انتظار تو بر شيشه‌های مه گرفته‌اش آه بكشم..

حالا دیگر نه از حادثه خبری هست و نه از اعجاز آن چشم‌های آشنا از دلتنگی‌ها هم که بگذریم «تنهایی» تنها اتفاق این روزهای من است

اگر دری ميان ما بود می‌کوفتم.. درهم می‌کوفتم! اگر ميان ما، ديواری بود بالا می‌رفتم، پايين می‌آمدم فرو می‌ريختم! اگر کوه بود، دريا بود پا می‌گذاشتم بر نقشه‌ جهان و نقشه‌ای ديگر می‌کشيدم! اما ميان ما هيچ نيست هيچ.. و تنها با هيچ هيچ کاری نمی‌شود کرد!

دلم برایت تنگ شده و گاهی یک شعر بلند می‌تواند تنها چهار کلمه داشته باشد!

اکثر کسانی که به زندگی ما می‌آیند، مسافرند.. از همان اول، می‌آیند که بروند! گاهی ما برای آنها سفر یک روزه‌ایم.. گاه تعطیلات آخر هفته و گاهی تعطیلات آخر سال.. در هر حال روزی که از سفر خسته شوند می‌روند.. می‌روند و می‌برند نه تنها خودشان را بلکه همه‌ی بودن و باورهای ما را و تنها برای ما مشتی...

من گیج شدم نمیدونم واقعا چی میگم خلاصه سعی میکنم بدیهای کسی رو نبینم، نشنوم و نگم..... خوبه حالا:biggrin:

ببخشید بدم حواسم نبودش:biggrin: