نتایح جستجو

[IMG]

بی شعوری یعنی : سوء استفاده بی رحمانه از آدم های ساده .. بی شعوری یعنی : سوء استفاده بی رحمانه از آدم های ساده ..

[IMG]

دل من نه مرد آنست كه با غمش برآيد مگسي كجا تواند كه بيفكند عقابي نه چنان گناهكارم كه به دشمنم سپاري تو به دست خويش فرماي اگرم كني عذابي

می‌شد ای کاش که پیکی بفرستی به بهشت قدر یک آه شمیم دهنت را ببرد شاعری آمده تا اوجِ تو را فتح کند نادری آمده تا هند تنت را ببرد مهدی فرجی

دانی از دولت وصلت چه طلب دارم؟ هیچ! یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم به وفای تو کزآن روز که دلبند منیدل نبستم به وفای کس و در نگشادم

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه پر کن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه

بسیار زیبا و عالی./// 9 6 7

اشتباه نکن رفتنت فاجعه نیست برایم من ایستاده می میرم، چون بیدهای مجنون...! "نزار قبانی"

زن‌ها دوست دارند آينه باشند يا در آينه زندگی كنند. آينه جای رازهای نگفته است. ری‌را عباسی-وارونگی

دوستم داشته باش از رفتن بمان! دستت را به من بده، که در امتداد دستانت بندری است برای آرامش! "نزار قبانی"

دارم ز غم فراق ، باری كه مپرس روز سیهی و شام تاری كه مپرس از دوریِ رویِ دل فروزی است مرا روزی كه مگوی و روزگاری كه مپرس

حیف از امروز که بی عشق شب آمد ای عشق ! کاش خورشید تو آغاز کند فردا را ...محمدعلی بهمنی

عمری گذشت و عشق تو از ياد من نرفت … دل، همزباني از غم تو خوب تر نداشت اين درد جانگداز زمن روی برنتافت وين رنج دلنواز ز من دست برنداشت ! . تنها و نامراد در اين سال های سخت من بودم و نوای دل بينوای من دردا كه بعد از آن همه اميد و اشتياق ديرآشنا دل تو، نشد آشنای من … . از ياد تو كجا بگريزم؟! كه بي...

تولدت مبارک مهسا جان امیدوارم همیشه سلامت باشی ای گل .. ای که عطربهارپر ز عطر زلف توست زادروزت مبارک

تولدشون مبارک باشه. :gol:

به من بهانه ای بده تا کنار تنهایی تو بمانم روی کتف های تو لانه ای بسازم برای روز مبادا هر دویمان هنوز یک بیابان راه پیش رو داریم به من بهانه ای بده تا همسفرت باشم این سقف کوتاه فقط برای خیره شدن به آرزوهای بزرگ نیست بغضت را از خاطراتت تفریق کن مرا با خودت جمع ببند... یک لبخند بزن تا من بخاطر...

آمد ، نشست گرم شد آرام شـد ، پرید .. فــردا ، تمام مزرعه را سر زدم نبـود ...

بهانه ای می خواستم تا یادم بیاید برای دلتنگ بودن چه استعداد غم انگیزی دارم بهانه ای ... تا شعر تازه ای بنویسم و بدانم برای زمستان امسال هم چیزی دارم ..

دل از من برد و روی از من نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد شب تنهایی ام در قصد جان بود خیالش لطف های بی کران کرد چرا چون لاله خونین دل نباشم که با ما نرگس او سر گران کرد که را گویم که با این درد جانسوز طبیبم قصد جان ناتوان کرد بدان سان سوخت چون شمعم که بر من صراحی گریه و بربط فغان کرد...