نتایح جستجو

قدم زدن در سرمای برف را به جان میخرم تا کنار آتش شومینه انجماد چشمان بی عشقت مرا به مرگ خاموش نکشاند

برای ماندنت هزاران دلیل تراشیدم ولی تو با یک دلیل برای رفتنت مرا به آتش کشیدی

سرم گیج میرود از دوران آدمهای این دنیا...

روزهایم را به هم می بافم.. غم هایم را می سوزانم... در آتش دوریت می سوزم... هر کاری می کنم تا گرمایی که تو به خاطرش به آغوش او رفتی را برایت بسازم... برمیگردی؟؟؟؟

حالم بهم می خورد از لاف های عاشقانه ات دروغ هایت برای مانند ویار زن باردار است دلم را با خاطر تلخ نگاهت می خوابانی و خود در آغوش دیگری نفس میکشی برایم از پرستش پاکیم سخن میرانی و به دنبال محاسبه تناسب اندامم پی ماشین حساب میگردی به من میگویی پاکیم باعث غرورت هست پس چگونه است که نخواهای عاشقانه...

دردهایم برایم کافیست وقتی زخمه ی فریبت نمک برای زخم های کهنه ام باشد نمیخواهم مرهمت را تو خود زهری.... پادزهرت را هم نمیخواهم من از خداوندم.... محکم و استوار... بر زمین کوبیدییم کمرم را خم کردی ولی من نشکستم دوباره بلند می شوم و می ایستم قوی تر از گذشته و استوارتر از روزهای با تو بودن و آنگاه...

بله, منم همین حال و دارم دلم تنگه

ممنون ولی آدما انقدر بد و پلید شدن که با دادن ج.نت هم عشقت بهشون ثابت نمی شه چه برسه به گلهایی به این ظرافت

دردهایم برایم کافیست وقتی زخمه ی فریبت نمک برای زخم های کهنه ام باشد نمیخواهم مرهمت را تو خود زهری.... پادزهرت را هم نمیخواهم من از خداوندم.... محکم و استوار... بر زمین کوبیدییم کمرم را خم کردی ولی من نشکستم دوباره بلند می شوم و می ایستم قوی تر از گذشته و استوارتر از روزهای با تو بودن و آنگاه...

حالم بهم می خورد از لاف های عاشقانه ات دروغ هایت برای مانند ویار زن باردار است دلم را با خاطر تلخ نگاهت می خوابانی و خود در آغوش دیگری نفس میکشی برایم از پرستش پاکیم سخن میرانی و به دنبال محاسبه تناسب اندامم پی ماشین حساب میگردی به من میگویی پاکیم باعث غرورت هست پس چگونه است که نخواهای عاشقانه...

سلام. من میخوام یک iis اختصاصی ایجاد کنم و به عبارتی خودم آدرس دهی کنم ولی VB این امکان رو به من نمیده و به من پیام میده که باید با ادمین وارد ویژوال بشی.من نمیدونم باید چه کار کنم؟ لطفا کمکم کنید.

استغفرالله ربی و اتوب الیه 777 مرتبه

این نویسنده محترم که این نوشته رو رو سایتش گذاشته مشکل اخلاقی داشته خودش آدمم انقد بی ظرفیت؟ از غار اومده بیرون تازه؟ سها جان از شما ممنونم برای مطلب جالبتون

خدایا دلم گرفته کجایی که انقدر دلم برات تنگ شده احساس میکنم مردم که رگ گردنمم حس نمیکنم بیا پیدام کن من بچگی کردم و دست تو رها کردم تو چرا خدایی نمیکنی و پیدام نمی کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اینجا انگار هیچ کس تکلیف نداره ها بابا بیخیال من خودم همشونو میکشم فقط عزیزان برن بخوابن دیگه سلولای خاکستری یاریشون نمیکنه

و دراین روز بهار و دراین صبح سپید و دراین بخت بلند من برایت خواهم همه لطف خدا همه عشق کریم

تنهایی را با تو معنا میکنم چون تو تنها کسی بودی که بعد از او تنهایی دیگر تنهایم نگذاشت

آقای عزیز فلج شدن و شیمیایی شدن گذشته بیشتریه یا پرستاری و نگهداری داوطلبانه ی یه آدم فلج؟

نه اینطور نیست دیگه معشوق لایقی نیست عاشقی شده بازیه دوسر باخت و خیانت دیدن

من یکی که خوب چوب معرفتمو خوردم همینا خوبن