نتایح جستجو

  1. paria.z68

    من در این تنهایی فکر یک بره ی روشن هستم تا بیاید علف خستگی ام را بچرد...

    من در این تنهایی فکر یک بره ی روشن هستم تا بیاید علف خستگی ام را بچرد...
  2. paria.z68

    دفتر مدیریت تالار ادبیات

    سلام. من دوبار در قسمت "وصف نامه" تاپیگ جدید گذاشتم به نام "نفس" میشه تاییدش کنید؟
  3. paria.z68

    سکوت

  4. paria.z68

    بوسه

    دزدی بوسه عجب دزدی پر منفعتی ست که اگر باز ستانند ، دو چندان گردد...
  5. paria.z68

    مناظره عاشقانه گفتم ............. گفت.........

    گفتم تو شیرین منی گفتا تو فرهادی مگر؟ گفتم خرابت می شوم گفتا تو آبادی مگر؟ گفتم ندادی دل به من گفتا تو جان دادی مگر؟ گفتم ز کویت می روم گفتا تو آزادی مگر؟ گفتم فراموشم مکن گفتا تو در یادی مگر...؟
  6. paria.z68

    سیگــآر

    وقتی باران به پنجره می کوبد، جای خالیت ملموس تر می شود، وقتی مه بر شیشه های ماشین می نشیند، و بوران محاصره ام می کند، وقتی گنجشک ها جمع می شوند تا ماشینم را از عمق برف بیرون بکشند... گرمای دستان تو را به یاد می آورم و سیگارهایی که با هم کشیدیم مثل سربازها در سنگر... نصف تو... نصف من...
  7. paria.z68

    دل

    تو صمیمی تر از آنی که دلم می پنداشت دل تو با همه ی آیینه ها نسبت داشت تو همان ساده ی سرسبز نجیبی که خدا در میان دل پاکت صدف آیینه کاشت
  8. paria.z68

    باران

    من چکامه ی بلند جدایی را در بحر تلخ وداع، گریان و مست سرودم... اینجا که من هستم پرباران ترین نقطه ی دنیاست...
  9. paria.z68

    پنجره

    دیشب تمام ستاره های پشت پنجره را با دست خاموش کردم وقتی شنیدم... ماه را به اتاقت برده ای...!
  10. paria.z68

    دریــا

    پاک بودن و پاک ماندنت را همه ی دریاها پذیرایند از تو یک قطره وام می گیرم آنگاه بی تو ... دریا دریا می گریم...
  11. paria.z68

    سیگــآر

    آتش گرفت، سوخت... لبانم از لمسش... نه، نگران نباش! بعد از تو هیچ وقت... لبانم با هیچکسی گر نمی گیرد جز سیگارم هرشب...!
  12. paria.z68

    شب

    دست جادویی شب در به روی من و غم می بندد می کنم هرچه تلاش او به من می خندد نقش هایی که کشیدم در روز شب ز راه آمد و با دود اندود طرح هایی که فکندم در شب روز پیدا شد و با پنبه زدود دیرگاهیست در این تنهایی رنگ خاموشی در طرح لب است بانگی از دور مرا می خواند لیک پاهایم در قیر شب است...
  13. paria.z68

    آرزو !

    بارانم... سالها در تاریکی چنان رفتم که نور در روز! با رویایی که به قلبم دروغ می گفت حالا دلم خوش است به آرزوهای بر جای مانده و رویاهای رسوب کرده و تو ای باران...! هر چه می خواهی بر این شب مغرور ببار! اما آرام... که شکسته است شیشه پنجره ی سامانم حالا مسافری تنهایم و می دانم عشق...
  14. paria.z68

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    بارانم... سالها در تاریکی چنان رفتم که نور در روز! با رویایی که به قلبم دروغ می گفت حالا دلم خوش است به آرزوهای بر جای مانده و رویاهای رسوب کرده و تو ای باران...! هر چه می خواهی بر این شب مغرور ببار! اما آرام... که شکسته است شیشه پنجره ی سامانم حالا مسافری تنهایم و می دانم عشق...
  15. paria.z68

    عشق

    در گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد عشق ها میمیرند رنگ ها رنگ دگر می گیرند و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده به جا می مانند...
  16. paria.z68

    نفس

    باز افسانه ای از عشق بگو باز در باور من قصه بکار دوستی مثل کتاب فصل هایی دارد آه... ای دوست بیا جام دلواپسی ام را از عشق از تمنایی نو پر کن اندازه ی آن روز که افسانه ی این شهر شدیم هم قدم باش مرا در سفر قصه ی عشق هم قدم در سفر کوچه ی عمر تا بسازیم با هم آتشی گرم و بلند آتشی گرم و...
  17. paria.z68

    دریــا

    چند وقتی است که در معرکه دل ،ماتم چند وقتی ست که در رنگ چمن مبهوتم چند روزی ست که در غربت گل می مانم من چرا با شب مهتاب نمی خوانم شعر من چرا در خم دیوار نمی مانم دیر من چرا با نفس باد نمی گویم راز در زمین در آسمان در باد وباران جز غریبی و غم عشق نمیبینم عیب هیچ یک از گفته هایم را نمی...
  18. paria.z68

    باران

    بهترین واژه به نام عاشق بر سر باد صبا نازکنان می آمد و تو با خنده دلچسب بهاری به صدف می گفتی من به بازی کبوترها خنده را هدیه روزانه باران کردم و صدف دل می داد تا که باران به رهش چنگ زند و من از صبح بلورین دلش دسته دسته نور می چیدم و تو از دور نگاهی کردی که چنان قلب من افتاد و شکست که...
  19. paria.z68

    پنجره

    بهار است و هوا پر شده از دوستت دارم هایی که به بادها سپردم کاش پنجره ات باز باشد...
  20. paria.z68

    بوسه

    من پری کوچکی غمگینی را می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را در یک نی لبک چوبین می نوازد آرام،آرام پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد... (فروغ)
بالا