آسمان را بارها، با ابرهایی تیره تر از این دیده ام
اما بگو ای برگ،
در افق این ابر شبگیران
کاین چنین دلگیر و بارانیست
پاره اندوه کدامین یار زندانیست...؟؟؟
بزن یه سینه، به سر (جیغ می کشد سیگار)
_بکش!_ نمی کشم آقا (نمی کشد انگار)
گلوله جای قشنگی نشسته...اما...کات!
مدیر صحنه!گلت را از این جلو بردار!
و باز منشی صحنه که صورتش زخمی ست
تمام زخم خودش را شمرد، سیصد بار!
_پلان هفصد و هفتاد و هشت،...