نتایح جستجو

  1. nazanin.990

    [IMG]

    [IMG]
  2. nazanin.990

    [IMG]

    [IMG]
  3. nazanin.990

    و کدامین زن انکار خواهد کرد که موهای بلندش دلیل عاشق بودنش نیست! هر بار زنی را دیدی که...

    و کدامین زن انکار خواهد کرد که موهای بلندش دلیل عاشق بودنش نیست! هر بار زنی را دیدی که گیسوانش را به حال خود گذاشته یقین داشته باش زنی ست عاشق در انتظار دست هایی مردانه و صدایی که بگوید : می توانم موهایت را ببافم؟!
  4. nazanin.990

    می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود . عشــق، تنـــها در آغوش...

    می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود . عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود … بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود و معنای...
  5. nazanin.990

    همیشه چیزی فراموش می شود در هماهنگی آغوش و شعر و نفس در ضربان تند اضطراب در عطر سیال تنِ تو که...

    همیشه چیزی فراموش می شود در هماهنگی آغوش و شعر و نفس در ضربان تند اضطراب در عطر سیال تنِ تو که بی امان می آید و ناگهان نمی رود همیشه مرا سکوت می کنی که چیزی را فراموش کنم .. . فاصله دیروزِ دیدارت تا فردایِ دوباره ات گاهی هزارسال می شود و تو آن قدر قصه داری که من فراموش می کنم که بخواهم و تو...
  6. nazanin.990

    به خودش زحمت نمیدهد یك نفر را كشف كند ، زیبایی هایش را بیرون بکشد ، تلخی هایش را صبر كند ...

    به خودش زحمت نمیدهد یك نفر را كشف كند ، زیبایی هایش را بیرون بکشد ، تلخی هایش را صبر كند ... آدمهای امروز، دوستی های كنسروی می خواهند ! یك كنسرو كه درش را بـاز كنند ؛ بعد ...یک نفر، شیرین و مهربان، از تویش بپرد بیرون ! و هی لبخند بزند و بگوید :" حق بـا توست " ...
  7. nazanin.990

    [IMG]

    [IMG]
  8. nazanin.990

    ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺣﻔﻆ ﮐﻦ ... ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻨﺎﺧﺘﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻋﺠﻠﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ، ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ، ﺫﺍﺕ ﺗﮏ ﺗﮏ...

    ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺣﻔﻆ ﮐﻦ ... ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻨﺎﺧﺘﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻋﺠﻠﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ، ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ، ﺫﺍﺕ ﺗﮏ ﺗﮏ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺗﻮ ﻣﯿﺮﻧﺠﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﻭ ﻗﻀﺎﻭﺗﻬﺎﯼ ﻋﺠﻮﻻﻧﻪ ﯼ ﺯﻭﺩ ﻫﻨﮕﺎﻣﺖ ... ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ...
  9. nazanin.990

    بببخشید امشب حالم خوب نیست..جواب متنای زیباتونو اگه عمری باقی بود فردا تقدیمتون میکنم..شبتون بخیر

    بببخشید امشب حالم خوب نیست..جواب متنای زیباتونو اگه عمری باقی بود فردا تقدیمتون میکنم..شبتون بخیر
  10. nazanin.990

    زندگی را باید همانند بخاری های نفتی ساخت... هراز گاهی به آن سر زد زیرنظر داشت که مبادا نفتش...

    زندگی را باید همانند بخاری های نفتی ساخت... هراز گاهی به آن سر زد زیرنظر داشت که مبادا نفتش تمام شود و سرمای روزگار بند بند وجودش را به لرزه در آورد باید به آن سرزد سر زد تا مبادا جلوی راهش را چیزی گرفته باشد که دوده بزند و دنیایش را سیاه کند... گاهی باید حواسمان به زندگی باشد تا با بی مهری...
  11. nazanin.990

    وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست، نگفتم عزیزم ، این کار را نکن . نگفتم برگرد و یک بار دیگر به...

    وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست، نگفتم عزیزم ، این کار را نکن . نگفتم برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده . وقتی پرسید دوستش دارم یا نه ، رویم را برگرداندم. حالا او رفته ، و من تمام چیزهایی را که نگفتم ، می شنوم. نگفتم عزیزم متاسفم ، چون من هم مقّصر بودم. نگفتم اختلاف ها را کنار بگذاریم...
  12. nazanin.990

    تنها بودن آنقدرها هم بد نیست؛ فرصت می کنی کمی با خودت خلوت کنی، از خودت بپرسی خوابت می آید یا...

    تنها بودن آنقدرها هم بد نیست؛ فرصت می کنی کمی با خودت خلوت کنی، از خودت بپرسی خوابت می آید یا نه. خودت را به تخت بری و به خواب بزنی تا ببینی وقتی که خوابی، خودت را می بوسی یا نه. صبح کمی زودتر از خودت بیدار شوی و برای خودت چای دم کنی، خودت را دعوت کنی سر میز و یک لقمه بزرگ کره و عسل برای خودت...
  13. nazanin.990

    [IMG]

    [IMG]
  14. nazanin.990

    برف هفت سالگے را بخاطر صداے پدر دوست داشتم پاشو ببین چـہ برفے اومده! برف دہ سالگے را بخاطر آدم...

    برف هفت سالگے را بخاطر صداے پدر دوست داشتم پاشو ببین چـہ برفے اومده! برف دہ سالگے را بخاطر آدم برفے هایش، برف چهاردہ سالگے را بخاطر اخبار و تعطیلے هایش، برف هجدہ سالگے را درست یادم نیست درمیان افڪار یخ زدہ بودم، برف بیست سالگے قدم زدن هاے عاشقانـہ و رد پاهایم، برف بیست و پنج سالگے بـہ بعد...
  15. nazanin.990

    گفتگوهای تنهایی

    قول دادہ بودی... با اولین برف بـہ خیابان برویم و آدم برفے رویایے مان را بسازیم... امروز برف آمد.... من حتے منتظرت هم نبودم... آخر چطور انتظار ڪسے ڪـہ نیست را بڪشم... هویج را در سوپ ریختم... دڪمـہ ها را بـہ لباسم دوختم... ڪلاـہ را بر سرم گذاشتم... دوتڪـہ چوب را در شومینـہ انداختم...
  16. nazanin.990

    گفتگوهای تنهایی

    مادر بزرگ مے گفت حرف سرد مِهر گرم رو از بین مے بره! راست مے گفت... حرف سرد حتے وسط چلـہ تابستان هم لرزہ مے اندازد بـہ تن آدم، چـہ رسد بـہ این روزها ڪـہ هوا خودش اندازہ ڪافے سرد است. مثل چشم ها و دست هاے خیلے ها
  17. nazanin.990

    بابت نوشته های زیباتون سپاسگزارمم. شبتون بخیر:gol:

    بابت نوشته های زیباتون سپاسگزارمم. شبتون بخیر:gol:
  18. nazanin.990

    .دوست که باشی فرقی نمی کند که زن باشی یا مرد . . . دور باشی یا نزدیک . . . رفاقت فاصله ها را...

    .دوست که باشی فرقی نمی کند که زن باشی یا مرد . . . دور باشی یا نزدیک . . . رفاقت فاصله ها را پر می کند گاهی با حرف . . . گاهی با سکوت . . . دوست که باشی فرقی نمی کند از کدام فصلیم یا کدام نسل . . . رفیق بودن لفظ ظریفیست . . . فرقی نمی کند جیب هایت پُر است یا خالی . . . بیا . . . فقط...
  19. nazanin.990

    "ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ" ﻋﻀﻮﯼ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻓﻮﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ "ﻗﻠﺐ" ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﮐﻪ "...

    "ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ" ﻋﻀﻮﯼ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻓﻮﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ "ﻗﻠﺐ" ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﮐﻪ " ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ " ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺁﺩﻡ ﺍﺳﺖ ، ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺟﻠﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺮﻕ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ... ﺣﺎﻻ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ " ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ " ﺁﺩﻡ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ! ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ می گیرﺩ ! ﻏﺬﺍ ﺍﺯﮔﻠﻮﯾﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ نمی رﻭﺩ، ﺷﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ...
  20. nazanin.990

    زن‌ها نمی‌گویند "دوستت ندارم" اما وقتی کسی کوچ کند از دلشان ، بافتنی می‌بافند در عوض بافتن...

    زن‌ها نمی‌گویند "دوستت ندارم" اما وقتی کسی کوچ کند از دلشان ، بافتنی می‌بافند در عوض بافتن گیسوهایشان. اگر کسی کوچ کند ، ناخن‌هایشان را کوتاه می‌کنند، موهایشان را قیچی. شروع می‌کنند به بستن دکمه‌های پیراهن ِ یقه‌سپید آویزان روی چوب‌لباسی. شروع می‌کنند به ، محکم کردن شال و روسری‌شان. به...
بالا