دیدمت با دیگری خلوت گرمی داری
کینه در قلب من و عشق در او میکاری
باورم نیست که میثاق شکستی آخر
گرچه رفتی نرود یاد تو هرگز از سر
از همان غروب دلگیر که رفتی ز برم
کاسه های اشک و خون بود دو چشمان ترم
یخ زده زندگیم تیره شده هر روزم
دو سه سالست که پوج و بی هدف میسوزم
خودکشی از غم عشقت آخر...