نتایح جستجو

  1. Phyto

    مسابقه *** هركي گفت اين چه گياهيه ...؟

    من بودم اسم اینو میذاشتم "گل سنگ"!
  2. Phyto

    زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

    تو هم که همش دنبال گوشی بازی هستی! پایان نامت چی شد؟
  3. Phyto

    زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

    امان از روزگار ... هیییییییییییییییییییی!
  4. Phyto

    سلام منتقل شد #1706

    سلام منتقل شد #1706
  5. Phyto

    مشاوره ي گياه پزشکي

    میتونید از کارت زرد استفاده کنید البته بستگی به فضای کشتتون داره هنوز کنترل بیولوژیک غیر طبیعی نداره ولی اگه در فضای باز کشت شده باشه تا حدودی به صورت طبیعی انجام میشه
  6. Phyto

    چرا نباید نان سنتی بخوریم؟!

    اتفاقا مواد غذایی سنتی و از جمله نان به مراتب سالم تر و مفیدتر از صنعتی سازهاست! نظارت بر نانوایی اگه نباشه چه سنتی چه صنعتی تقلب و استفاده از ترکیبات ناسالم وجود داره ... ماست رو دوستمون اشاره کرد، کارخونه های بسیارِ دیگه ای هم که همگی خبر دارید از مواد گوشتی مثل سوسیس و همبرگر گرفته تا آبلیمو...
  7. Phyto

    مشاوره ... پرسش و پاسخ درباره کنکور دکترا

    ثبت نام اینترنتی نداره،‌ نیازی به ارسال پستی مدارک هم نیست، فقط در تاریخ های مشخص شده با در دست داشتن تمام مدارک اعلام شده و فیش پرداخت شده 60هزار تومانی به دانشگاه علوم کشاورزی گرگان مراجعه کنید. دوتا فرم هم داره که باید پر کنید و مدارک مربوطه رو همراه داشته باشید (دوتا فایل وُرد پیوست)...
  8. Phyto

    مشاوره ... پرسش و پاسخ درباره کنکور دکترا

    سلام هنوز زوده! فعلا اطلاعیه مصاحبه دکترا رو نزدن ... اندکی صبر، سحر نزدیک است
  9. Phyto

    مشاوره، پرسش و پاسخ و درخواستهای بخش باغبانی

    یه نگاهی به این تاپیک بندازید در مورد خرمالو مطالب خوبی داره: http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/185477-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%84%D8%B9%D9%85%D9%84-%D8%AA%D9%88%D9%84%D9%8A%D8%AF-%D9%86%D9%87%D8%A7%D9%84-%D8%AE%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%84%D9%88
  10. Phyto

    مشاوره، پرسش و پاسخ و درخواستهای بخش باغبانی

    این خیلی به یاس شبیهه ولی شدیدا کمبود داره!
  11. Phyto

    سوال و مشاوره درباره پرورش بن سای (بونسای)

    کتاب بونسای مهندس اسماعیل پیش بین کتاب معروف و به درد بخوری هست
  12. Phyto

    تپلی؟! من؟! :biggrin:

    تپلی؟! من؟! :biggrin:
  13. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت هفتاد و نهم : پس یا پیش؟ من و آقا رسول ... دو تایی زدیم زیر خنده ... آقا مهدی هم دست بردار نبود ... پشت سر هم شوخی می کرد ... هر چی ما می گفتیم ... در جا یه جواب طنز می داد ... ولی رنگ از روی صادق پریده بود ... هر چی ما بیشتر شوخی می کردیم ... اون بیشتر جا می زد ... آخر صداش در اومد ...
  14. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت هفتاد و هشتم: الفاتحه برق از سر جمع پرید ... ـ کجا هست؟ ... ـ یه جای بکر ... - تو از کجا بلدی؟ ... خندید ... ـ من یه زمانی همه اینجاها رو مثل کف دستم می شناختم... یه نقشه الکی می دادن دست مون ... برو و برگرد ... حالا هستید یا نه؟ ... هر کی یه چیزی می گفت ... دل توی دلم نبود...
  15. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت هفتاد و هفتم : خاک، خاک نیست دستش رو گذاشت روی شونه ام ... ـ جایی که پدربزرگت شهید شده ... جایی نیست که کسی بتونه بره ... هنوز اون مناطق تفحص نشده ... زمینش بکر و دست نخورده است ... ـ تا همین جاشم ... شما یه جاهایی ما رو بردی که کسی رو راه نمی دادن ... پارتیت کلفت بود ... خندید ...
  16. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت هفتاد و ششم : شب آخر سفر فوق العاده ما ... تازه از دو کوهه شروع شد ... صبح، بعد از روشن شدن هوا حرکت کردیم ... شلمچه ... چزابه ... طلائیه ....کوشک و ... هر قدمش ... و هر منطقه با جای قبل فرق داشت ... فقط توفیق فکه نصیب مون نشد ... هر چی آقا مهدی اصرار کرد ... اجازه ندادن بریم جلو ...
  17. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت هفتاد و پنجم : مرد بعد از نماز مغرب و عشا ... همون گوشه ... دم گرفتم ... توی جایی که ... هنوز می شد صدای نفس کشیدن شهدا رو توش شنید ... بی خیال همه عالم ... اولین باری بود که بی توجه به همه... لازم نبود نگران بلند شدن صدا و اشک هام باشم ... توی حس حال و خودم ... عاشورا می خوندم و اشک...
  18. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت هفتاد و چهارم : دوکوهه وارد شدیم ... هر چی از در نگهبانی فاصله می گرفتیم ... این حس قوی تر می شد ... تا جایی که ... انگار وسط بهشت ایستاده بودم ... و عجب غروبی داشت ... این همه زیبایی و عظمت ... بی اختیار صلوات می فرستادم... آقا مهدی بهم نزدیک شد و زد روی شونه ام ... ـ بدجور غرق شدی...
  19. Phyto

    دهه شصتی!

    قسمت هفتاد و سوم :حس یک حضور تا زمان رفتن ... روز شماری که هیچ ... لحظه شماری می کردم ... و خدا خدا می کردم ... توی دقیقه نود نظر پدرم عوض نشه ... استاد ضد حال زدن به من ... و عوض کردن نظرش در آخرین دقایق بود ... حتی انجام کارهایی که سعید اجازه رو داشت ... من که بزرگ تر بودم نداشتم ... به...
بالا