نتایح جستجو

من اکنون در غروب انتظار راه می پویم تو را همچون حریقی در کران این شب تاریک می جویم

چند روز پیش تو شرکت زنگ زدم به مدیر پروژه ، سلام و احوال پرسی و اینا. گفتم واسه این task ی سوال داشتم و همینجوری ادامه میدادم که گفت خانم قادری ی لحظه گوشی.... بعد صدا زد : آقای رستمی( همون مدیر پروژمون) خانم قادری سوال دارن ازتون!!!!!!!!! منو میگی ، این کی بود پس!!!؟؟؟!!! حالا اون یکی اومده...

نو بهار است در آن کوش که خوشدل باشی که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

چه جالب :دی شیرین تر از آنی به شکر خنده که گویم ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی

یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش می سپارم به تو از چشم حسود چمنش

تاشدم حلقه بگوش در میخانه عشق هر آید غمی از نو به مبارکبادم

؟؟؟؟!!!

زودی ناراحت میشم البته زودم از دلم در میادا :دی

بندرعباس - بیمارستان شهید محمدی - 12:45 ظهر

فوق العاده بود . مرسی زیاد تا

WOW!!!!!!

واایییییی تا حالا این قدر مگس ها رو دوست نداشتم :دی

زودی بیا جایزمو بدددددددددده :)

215 :)