نتایح جستجو

من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

دوش می آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود

در دل شب دامن دولت به دست آمد مرا گنج گوهر یافتم از گریه های نیمشب

دانی که دلبر با دلم چون کرد و من چون کردمش او از جفا خون کرد و من از دیده بیرون کردمش

یعنی همه چیزایی که برات خاطره ساز بودند و می تونی با به یادآوردنشون خوشحال بشی بار گناهاتن؟آیا؟

فکر کن دیگه به خونت برنمی گردی! نمی تونی که برگردی!

وای ازین مرغ عاشق زخمی...............که بنالد به زخمه سازت چون من ای مرغ عالم ملکوت..............کی شکسته است بال پروازت

سلام لطفا نام منو به won-a-pa-lei تغییر بدید. ممنون.

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم روزی سراغ وقت من آئی که نیستم

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

دیگه هیشکی نیست که بخواد چمدونش رو جمع کنه؟!

با اینکه دهه پنجاهی نیستم اما بعضیاشون بنظرم خیلی آشناست! فکرکنم داره یه چیزایی یادم میاد!

ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب

دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمی‌ارزد

ببین که رقص کنان می‌رود به ناله چنگ کسی که رخصه نفرمودی استماع سماع روز بخیر!

معذرت! رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

فغان که آن مه نامهربان مهرگسل به ترک صحبت یاران خود چه آسان گفت من جسارت نمی کنم اما دیروز شما به جای شعر ترانه نوشته بودید!

گر چه روزی تیره تر از شام غم باشد مرا در دل روشن صفای صبحدم باشد مرا

روز و شب خون جگر می‌خورم از درد جدایی ناگوار است به من زندگی ، ای مرگ کجایی

ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را