پر از دیوار و آوارم
پر از خونم پر از دردم
بگو چی شد تو یه لحظه
تموم شهر و گم کردم
بگو که خواب می بینم
بگو تنها یه کابوسه
عروسک جون چقد راهه
از این آوار تا بوسه؟
چشاتو واکن و بازم
من از خنده هات پر کن
وگرنه با چشای باز
منم مرده تصور کن
خدایا توی این شهرم،
شبیخون بم افتاده
زمان از دست من رفته...