نتایح جستجو

  1. yara59

    معماری با مصالحی از جنس دل

    یک عروسک با موهای چتری قرمز و دامن_چین_چین ، برای یک زن هفتاد ساله هیچ جذابیتی ندارد. حتی اگر آن عروسک آرزوی هفت سالگی همان زن بوده باشد. پسر بچه ای که برای جشن_تولد هشت سالگی اش، منتظر ماشین کنترلیِ مشکیِ پشت ویترین عباس آقا بود، با گرفتن آن ماشین در روز تولد پنجاه و هشت سالگی اش نه تنها خوشحال...
  2. yara59

    رد پای احساس ...

    عاشق که شدی دیگر خودت نیستی، می شوی عروسکی در دستان معشوق... هر چقدر هم در خلوتت تمرین غرور و سردی کنی، نوبت به دیدنش که می رسد دست و پای احساست شل میشود و همه رشته هایت پنبه... عاشق که شدی،کاش رحمی در دل معشوق بیفتد... وگرنه در مقابلش میشوی ضعیف ترین آدمی که میشود بارها به او زخم زد ولی باز هم...
  3. yara59

    معماری با مصالحی از جنس دل

    اگر من بزرگ نمی شدم، پدربزرگ هنوز زنده بود، موهای مادرم سفید نمیشد، مادربزرگ در ایوان خانه باز می خندید، تنهایی معنایش همان تنها بودن در اتاقم بود، غروب جمعه برایم دلگیر نبود، چقدر گران تمام شد بزرگ شدن من
  4. yara59

    ثانیه های خاکستری...

    تصویر قشنگی ست برخورد موج با صخره در یک غروب زیبا اما … تا اسیر دریا نشوی نمی فهمی چه جهنمی ست این زیبایی!
  5. yara59

    رد پای احساس ...

    طلوع اوّلین گل سرخ بود یا غروب آخرین نرگس زرد ؟! که پروانه ها تو را در من سرودند یادم نیست اوّلین شعرم را برای تو که باران کجا می خواند و پنجره ها فهمیدند
  6. yara59

    ثانیه های خاکستری...

    اه دوست داشتنی من در این سرزمین هیچ کس مثل تو تکرار نخواهد شد هیچ کس، هیچ کس به ترکیب خوش رنگی تو تکرار نخواهد شد تنهایی این روزهایم آسمانی می خواهد به خوش رنگی آغوش تو ماه دوست داشتنی من مرزهایی که بین من و تو فاصله انداخته با مهر سکوت تو پرتر می شود بیا مهرش را بشکن شاید سبک شد پاقدم این...
  7. yara59

    معماری با مصالحی از جنس دل

    اگر شهر مالِ من بود... در هر خیابانش ... یک بغل فروشی... تأسیس می کردم ... که اگر پاییز بود ... و نمِ باران ... و یک دنیا برگِ زردِ ریخته از درخت ... و یک دل که پر از دلتنگی ست... جایی باشد برای دقیقه ای... در آغوش کشیده شدن ... و ثانیه ای آرامش... و لحظه ای امنیت... آری من اگر بودم... به جای...
  8. yara59

    معماری با مصالحی از جنس دل

    امان از دست این نامه ها... امان از دست این نامه های عاشقانه... امان از دستِ این ... نامه های عاشقانه ی پُربوسه... که دل هر نامه رسانِ تنهایی را می بَرَد ! امان از دستِ عشق... امان از دستِ تو... که به دستم نمی رسی ! و عین خیالت هم نیست !
  9. yara59

    رد پای احساس ...

    بوی بغض می دهم... شبیه تارشکسته ی کنج اتاقم... چشم به راه نواختن... دلم کسی را می خواهد... از جنس تو... ازجنس سلام... می شود تنهایی ام را بنوازی...؟!
  10. yara59

    معماری با مصالحی از جنس دل

  11. yara59

    معماری با مصالحی از جنس دل

    نمی بینمت... کلافه ام... شبیه کسی که... گره کورش... به دست که هیچ... به دندان هم. وا نمی شود...
  12. yara59

    رد پای احساس ...

    من هر روز بارها و بارها اسمت را صدا میزنم و به جای تو به خودم جواب میدهم هر شب در آغوشت می آیم برایت ناز میکنم و تو با همان لبخند دلبرانه‌ت باری دیگر دلم را میبری میدانی حتی فکر کردن به تو به لبخندت به چشمهایت باعث میشود در دلم قند آب شود و من چقدر خوشبختم که تو را دارم دلبر چشم قشنگ من❤️
  13. yara59

    رد پای احساس ...

    دروغ می گفت اندازه ی سر سوزنی دوستم نداشت همیشه سَر و تَه عشق را با بوسه هم می آورد ولی حواسش به چشم هایش نبود حواسش نبود که عاشقی باید از چشم ها بیرون بزند نه از لب ها...
  14. yara59

    ثانیه های خاکستری...

  15. yara59

    رد پای احساس ...

    جاده‌ها جایی اگر برای رفتن داشتند تکان دادن دست دو معنای کاملاً متفاوت نداشت غربت با پوشیدن کفش‌هایت آغاز نمی‌شد و دستی که پشت سرت آب می‌ریخت جاده‌ها را به زمین کوک نمی‌زد یک روز برمی گردی که باد تمام آدم‌ها را برده است جاده‌ها مثل کلاف سردرگمی دور خود پیچیده‌اند و زمین یک گلوله...
  16. yara59

    ثانیه های خاکستری...

  17. yara59

    ثانیه های خاکستری...

  18. yara59

    ثانیه های خاکستری...

    دیروز،من به دنیا آمدم هر سال،جشنی می گرفتم برای دیدن لبخندهایی که نشاط تولدم را،به همراه دارند هر سال،چهره ی شاد کسانی را که دوستم دارند به یادگار ثبت می کردم هر سال یک شمع دیگر اضافه می کردم،روی کیک تولدم و یک سال از گذر عمرم را در کنار کسانی که دوستم دارند می گذراندم هر سال،لباس شادی می پوشیدم...
  19. yara59

    معماری با مصالحی از جنس دل

  20. yara59

    رد پای احساس ...

بالا