نتایح جستجو

  1. yara59

    رد پای احساس ...

  2. yara59

    رد پای احساس ...

    برای کسی که برایت نمی جنگد، نجنگ! جنگ نابرابر چیزی جز شکست برایت ندارد چرا هرروز اشکهایت را پاک کنی کسی که باعث گریه ات می شود را پاک کن و قوی باش...!
  3. yara59

    معماری با مصالحی از جنس دل

  4. yara59

    رد پای احساس ...

  5. yara59

    رد پای احساس ...

  6. yara59

    رد پای احساس ...

    من عاشق خودش بودم و کُل خانواده‌اش؛ لعنتی‌های دوست‌داشتنی، همه‌شان زیبا و خوش‌تیپ و شیک‌پوش. به خانه ما که می‌آمدند، حالم عوض می‌شد. نه که عاشق باشم نه، بچه ده یازده ساله از عشق چه می‌فهمد؟ فقط مثلا یادم هست یک بار مدادرنگی بیست و چهار رنگی را که دوست پدرم از آلمان برای سال تحصیلیم آورده ‌بود...
  7. yara59

    رد پای احساس ...

    فرصتی نبود لحظه‌اش که رسید نه به دست‌هایش فکر می‌‌کردم نه آخرین نگاهش نه رفتنش نه حتی آرزوی ماندنش تنها به زمینی‌ که باید دهان باز می‌‌کرد و با قساوتِ تمام می‌‌بلعید کسی‌ را که نمی‌دانست، پس از این لحظه با خودش چه باید بکند. نیکی‌ فیروزکوهی
  8. yara59

    رد پای احساس ...

    خودمان را که گول نزنیم تقصیر هیچکس نیست این رفتار ما نه دوست داشتن را بلد بودیم و نه دوست داشته شدن را به یکباره راه افتادیم،در این رابطه ها از علاقه اش که خواست بگوید هنوز حرفش و احساسش را نگفته نگاهمان را گرفتیم و شدیم یک آشنای غریبه‌ برای او... خودمان هم که دل بسته شدیم بازپرس زندانش...
  9. yara59

    معماری با مصالحی از جنس دل

    هر کسی باید به جایی برسد. به رفیقی یاری به صمیمیتی آغوشی به بوسه‌ای همدلی‌ای. هر کسی باید به جایی برسد در جهان آدمی دیگر. مهم نیس به کجای جهانِ یک آدم ولی باید برسد تا بداند که میتواند متعلق باشد. هر گاه احساس کردید به هیچکس و هیچ‌جا تعلق ندارید، به جهان آدمی که به شما احساس امنیت میدهد وصل...
  10. yara59

    معماری با مصالحی از جنس دل

    آدم ها خسته که شدند؛ بی صدا تر از همیشه می‌روند! احساسشان را بر می‌دارند و پاورچین پاورچین، دور می‌شوند آدم ها هر چقدر هم که صبور باشند؛ یک روز صبرشان لبریز می‌شود، کم می‌آورند، همه چیز را به حالِ خود می‌گذارند و می‌روند همان‌هایی که تا دیروز، دیوانه وار، برای ماندن می جنگیدند، همان هایی که...
  11. yara59

    رد پای احساس ...

  12. yara59

    ثانیه های خاکستری...

  13. yara59

    ثانیه های خاکستری...

  14. yara59

    ثانیه های خاکستری...

  15. yara59

    ثانیه های خاکستری...

    رابطه های تموم شده شبیه بیماری الزایمر میمونه کم کم همه چیش از ذهنت پاک میشه ولی دلتنگیش تو دلت میمونه به خودت میای میبینی حالت بده ولی نمیدونی چرا...
  16. yara59

    ثانیه های خاکستری...

    هیچ گاه نفهمیده ام دوست داشتن چرا این همه غم انگیز است؟ هیچ گاه نمی فهمم چرا می گویند آدمها با قلب هایشان عاشق می شوند وقتی که من همیشه عشق را درگلویم احساس می کنم؟
  17. yara59

    ثانیه های خاکستری...

    آدم ها خسته که شدند؛ بی صدا تر از همیشه می‌روند! احساسشان را بر می‌دارند و پاورچین پاورچین، دور می‌شوند آدم ها هر چقدر هم که صبور باشند؛ یک روز صبرشان لبریز می‌شود، کم می‌آورند، همه چیز را به حالِ خود می‌گذارند و می‌روند همان‌هایی که تا دیروز، دیوانه وار، برای ماندن می جنگیدند، همان هایی که...
  18. yara59

    معماری با مصالحی از جنس دل

    سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم "مشتی خاک" که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه یا "سنگی" در دامان یک کوه یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس شاید "خاکی" از گلدان‌ یا حتی "غباری" بر پنجره اما مرا از این میان برگزیدند : برای" نهایت" برای" شرافت" برای" انسانیت" و پروردگارم بزرگوارانه اجازه...
  19. yara59

    معماری با مصالحی از جنس دل

    دلم جنگل...دلم باران...دلم مهتاب میخواهد دلم یک کلبه ی چوبی کنار آب میخواهد چنان دلگیرم از دنیا که ترجیحا دلم شعری... پر از تصویر موزون و خیالی ناب میخواهد قلم دستم به دامانت، بکِش یک دسته مرغابی که دل آرامشِ محضِ لبِ تالاب میخواهد جهانی خالی از وحشت، نه کفتار و نه سگ باشد دلم یک جنگلِ سبزِ...
  20. yara59

    رد پای احساس ...

    ❤️گاهی که خیلی دلم از دنیا می گیرد آنوقت که نمی خواهم هیچ چشمی ببیند اشک هایم را و هیچ گوشی نمی فهمد حرف های تلنبار شده ی دلم را گوشه خلوتی باید پیدا کنم بنشینم کتابت را باز کنم میخوانم:و ایوب را یاد کن هنگامی که پروردگارش را آهسته ندا کرد که به من آسیب رسیده و تویی مهربان ترین مهربانان پس دعای...
بالا