نتایح جستجو

  1. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    سعدي سعدي یک امروزست ما را نقد ایام مرا کی صبر فردای تو باشد
  2. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    هر که خصم اندر او کمند انداخت به مراد ویش بباید ساخت
  3. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی غنیمتست چنین شب که دوستان بینی
  4. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    به عمری از رخ خوب تو برده​ام نظری کنون غرامت آن یک نظر چه می​خواهی
  5. gh_engineer

    غزل و قصیده

    ای که به حسن قامتت سرو ندیده​ام سهی گر همه دشمنی کنی از همه دوستان بهی جور بکن که حاکمان جور کنند بر رهی شیر که پایبند شد تن بدهد به روبهی از نظرت کجا رود ور برود تو همرهی رفت و رها نمی​کنی آمد و ره نمی​دهی شاید اگر نظر کنی ای که ز دردم آگهی ور نکنی اثر کند دود دل سحرگهی سعدی و عمر و زید...
  6. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    سعدی سعدی ندانم از من خسته جگر چه می​خواهی دلم به غمزه ربودی دگر چه می​خواهی
  7. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    سعدی سعدی دانم که باز بر سر کویش گذر کنی گر بشنود حدیث منش در نهان بگوی
  8. gh_engineer

    غزل و قصیده

    تا بود بار غمت بر دل بی​هوش مرا سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا شربتی تلختر از زهر فراقت باید تا کند لذت وصل تو فراموش مرا هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند به...
  9. gh_engineer

    سعدی

    متناسبند و موزون حرکات دلفریبت متوجه است با ما سخنان بی حسیبت چو نمی​توان صبوری ستمت کشم ضروری مگر آدمی نباشد که برنجد از عتیبت اگرم تو خصم باشی نروم ز پیش تیرت و گرم تو سیل باشی نگریزم از نشیبت به قیاس درنگنجی و به وصف درنیایی متحیرم در اوصاف جمال و روی و زیبت اگرم برآورد بخت به تخت...
  10. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را
  11. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    دوست نباشد به حقیقت که او دوست فراموش کند در بلا
  12. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    دلم به عشق گرفتار و جان به مهر گرو درآمد از درم آن دلفریب جان آرام
  13. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    تو آن نه​ای که دل از صحبت تو برگیرند و گر ملول شوی صاحبی دگر گیرند
  14. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    سعدی سعدی تو با این لطف طبع و دلربایی چنین سنگین دل و سرکش چرایی
  15. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    سعدی سعدی من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
  16. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    سعدی سعدی دریچه​ای ز بهشتش به روی بگشایی که بامداد پگاهش تو روی بنمایی
  17. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند سروران بر در سودای تو خاک قدمند در من این عیب قدیمست و به در می​نرود که مرا بی می و معشوق به سر می​نرود
  18. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    [quote=gh_engineer;956906]یار با ما بی​وفایی می​کند بی​گناه از من جدایی می​کند دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند سروران بر در سودای تو خاک قدمند
  19. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    یار با ما بی​وفایی می​کند بی​گناه از من جدایی می​کند
  20. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    سعدی سعدی تا مگس را جان شیرین در تنست گرد آن گردد که حلوا می​کند
بالا