نتایح جستجو

ممسک برای مال همه ساله تنگ دل سعدی به روی دوست همه روزه خرمست

دیدار تو حل مشکلاتست صبر از تو خلاف ممکناتست

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت

قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا

آن چنان سخت نیاید سر من گر برود نازنینا که پریشانی مویی ز سرت :gol::gol::gol::gol::gol::gol:

دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم لیکن از لطف لبت صورت جان می​بستم

حافظ حافظ من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم

حافظ حافظ تا بو که یابم آگهی از سایه سرو سهی گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی می​زنم :heart::heart::heart:

آن یار کز او خانه ما جای پری بود سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود :gol::heart::gol: دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش بیچاره ندانست که یارش سفری بود

در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست از گل و لاله گزیرست و ز گلرویان نیست

حافظ حافظ یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم دولت صحبت آن مونس جان ما را بس :gol::gol::gol:

حافظ حافظ مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع بر اهل وجد و حال در های و هو ببست :gol::gol::gol:

من از بی حاصلی حاصل گرفتم و زین خوش‌تر کسی را حاصلی نیست

دی چو تیر از برم آن ترک کمان دار گذشت تا خبردار شدم کار دل از کار گذشت

سعدی سعدی وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را ساقی بیار آن جام می مطرب بزن آن ساز را

سعدی سعدی تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد

یار گرفته‌ام بسی چون تو ندیده‌ام کسی شمع چنین نیامدست از در هیچ مجلسی

سعدی سعدی :gol:من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم:gol: :gol:بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم:gol: