نتایح جستجو

بزن دست قشنگه رو. ببینم فردا که امتحانت کنسل نشد همینطور خوشحالی میکنی؟

اون که یه لحظه روح شدی از ترس بود.

ولی منکه هنوز نزدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:w43:

چی گفتی ؟بگیر خودتو :w08::w08: :w15::w15:

ای بابا کو؟

منکه نمیبینم. شاید تموم شده ها؟

پسر کوچک به پدرش گفت: «پدر دیروز سر چهارراه حاجی فیروز دیدم. بیچاره! چه اداهایی از خودش در می آورد تا مردم به او پول بدهند،ولی پدر،من خیلی از او خوشم آمد،نه به خاطر اینکه ادا در می آورد و می رقصید،به خاطر اینکه چشم هایش خیلی شبیه تو بود ...» از فردا،مردم حاجی فیروز را با عینک دودی سر چهارراه...

پسر کوچک به پدرش گفت: «پدر دیروز سر چهارراه حاجی فیروز دیدم. بیچاره! چه اداهایی از خودش در می آورد تا مردم به او پول بدهند،ولی پدر،من خیلی از او خوشم آمد،نه به خاطر اینکه ادا در می آورد و می رقصید،به خاطر اینکه چشم هایش خیلی شبیه تو بود ...» از فردا،مردم حاجی فیروز را با عینک دودی سر چهارراه...

پسر کوچک به پدرش گفت: «پدر دیروز سر چهارراه حاجی فیروز دیدم. بیچاره! چه اداهایی از خودش در می آورد تا مردم به او پول بدهند،ولی پدر،من خیلی از او خوشم آمد،نه به خاطر اینکه ادا در می آورد و می رقصید،به خاطر اینکه چشم هایش خیلی شبیه تو بود ...» از فردا،مردم حاجی فیروز را با عینک دودی سر چهارراه...

پسر کوچک به پدرش گفت: «پدر دیروز سر چهارراه حاجی فیروز دیدم. بیچاره! چه اداهایی از خودش در می آورد تا مردم به او پول بدهند،ولی پدر،من خیلی از او خوشم آمد،نه به خاطر اینکه ادا در می آورد و می رقصید،به خاطر اینکه چشم هایش خیلی شبیه تو بود ...» از فردا،مردم حاجی فیروز را با عینک دودی سر چهارراه...

پسر کوچک به پدرش گفت: «پدر دیروز سر چهارراه حاجی فیروز دیدم. بیچاره! چه اداهایی از خودش در می آورد تا مردم به او پول بدهند،ولی پدر،من خیلی از او خوشم آمد،نه به خاطر اینکه ادا در می آورد و می رقصید،به خاطر اینکه چشم هایش خیلی شبیه تو بود ...» از فردا،مردم حاجی فیروز را با عینک دودی سر چهارراه...

:child::child::child:

سلام مهندس

من از این همهمه اهل زمین دلگیـــــــــــــرم

خیلی عالی و باحال بود

من تا چند ماه پیش خیلی به خودم سخت میگرفتم مسائل زندگیمو بهمین خاطر همیشه برام مشکل پیش میومد.خیلی عصبی شدم. یه بار به صورت خیلی تصادفی تحت تاثیر حرفای یکی از دوستام قرار گرفتم و متحول شدم. دیگه اون حساسیت هارو ندارم.با خوشی زندگی میکنم.مگه چقد زنده ام که بخوام زندگیمو خودم برا خودم زهرمار کنم

تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنم

واقعا تکان دهنده است.

سلام داش ایمان iranarchitects.com http://www.parsbook.org

بابا شکل وقیافش که معلومه دیگه.نگاش کن