شاید آینده ی دور...
دیدم او را بعد از بیست سال
گفتم این خود اوست یا نه دیگریست
چیزکی در او بود و نبود
گفتم این زن اوست؟ یعنی آن پریست؟
هر دو تن دزدیده و حیران نگاه
سوی هم کردیم و حیران تر شدیم
هر دو شاید با گذشت روزگار
در کف باد خزان پرپر شدیم
از فروشنده کتابی را خرید
بعد از آن آهنگ رفتن ساز...