(رها)
پسندها
1,761

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دوست داشتم
    معلمِ املایِ تو بودم !
    و " دوستَت دارم "
    را املاء بگویم ...
    و هی بپرسم تا کجا گفتم ؟
    تو بگویی " دوستَت دارم "

    فروغ فرخزاد
    کاش می ﺷﺪ
    ﯾﮏ صبح
    ﮐﺴﯽ ﺯﻧﮓ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑــﺰﻧﺪ ﺑﮕــﻮﯾﺪ:
    ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ِ ﭘـُر ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ
    ﺑﺎ ﻟﺒــﺨﻨﺪ،
    ﺑﺎ ﻗﻠﺐ ﻫﺎﯾﯽ ﺁﮐﻨﺪﻩ ﺍﺯ ﻋﺸــﻖ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﻗﻌﯽ
    ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳـــﻮﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺎ
    ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﺑﻤــﺎﻧﻢ ﻭ
    ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺮﻭﻡ...
    دوست داشتن
    فقط گفتن دوستت دارم نیست
    بگذار دوست داشتنت
    مثل نشانی خانه ای باشد
    که نه از کوچه اش معلوم است
    نه از رنگ درش و نه از پلاکش
    و فقط آن را
    از عطر گل های باغچه اش میشناسی...
    دیده ای یک دکمه از لباسی شل میشود
    هی لق میخورد
    آدم را حرصی میکند
    میگویی یا می افتد یا میماند
    و سر آخر اینقدر لج در ار میشود که میکنی و پرتش میکنی یه گوشه
    یا در هیاهویی گم میشود
    یا یکی بهتر جایگزینش میشود
    سعی کن دکمه لق زندگی کسی نباشی
    که روزی تو را گم کند......
    یک روز دیر...

    که دیگــَـر،
    بازگشت هیچ معنایی نخواهد داشت،

    باز خواهی گــَشت!
    روزی که در مُرداب قلبَم
    هیچ نیلوفَر وَحشی

    برای پیچیدَن به دور قامَتت نَمی روید
    روزی که دیگر،
    بهانه ای برای زیستَن وجود نخواهَد داشت...

    باز خواهی گـــَشت!
    روزی که تمام لحظه های سپُرده بر باد
    تو را در پیش رویم

    بر خاک می اَفکــَـنند

    یک روز...

    یک روز دیــــــــــــر!
    باز رفتی...

    روزی رهامیشوم زین بند این روزگار...
    زین خنده های ضجه وار لبخندروزگار...
    چندی دیگرکه میروم...به طعنه خواهم خندید...
    به این بازی دروغین هنرمند روزگار...
    چندیست اسیریم دراین قاب و این نقاب...
    غافل که به بندمیشود...دلبندروزگار..
    ازگریه ی نخستین هر طفل نو ورود...
    پیداست که تلخ مزه است.. این قندروزگار!
    بیاقراربگذاریم که هیچ وقت باهم قراری نداشته باشیم

    بگذار همیشه اتفاق بیفتد

    این طور بهتر است من هر لحظه منتظر اتفاقم !

    منتظر ِ یک اتفاق که ” تــــو ” را به ” مـن ” برساند
    نشانی تو فقط
    بغض همه ی سنگ ها و
    یک دلِ سیر گریه کردن ابرهاست٬
    و سرخی نشکفته یک خاک٬
    پریدن اولین سهره ی بیدار٬
    و دستخطی ساده٬ پریده رنگ
    از نامه ای که هیچگاه به مقصد نرسید.

    نشانی تو...
    راستی نشانی تو کجاست؟!
    مرسی دوستم...
    تو رفتی از پیشم ،دنیامو غم برداشت...
    "فراموشی"
    واژه ی غریبی ست
    باور کنید زودتر از آنچه فکرش را بکنید
    فراموش می شوید
    ولی نوبت خودتان که باشد،
    مگر میشود فراموش کرد
    مگر می شود..
    تابستان که رفتی ،
    داغ بودم ؛ نفهمیدم...!
    حالا که زمستان آمده
    تازه می فهمم
    چقدر سوز دارد
    نداشتنت...!
    واردِ فصلِ "من"شديم جانم
    فصلى كه تا چشم باز كردم،
    همه چيز نه سياه بود،
    نه رنگى!
    سپيدِ سپيد بود...
    فصلِ تو گذشت
    نشد در پاييزِ تو دل ببنديم
    بيا و فصلِ مرا امتحان كن...
    "باش"
    تا با بودنمان،
    زمين و زمان را سپيد كنيم
    خنده هایم را گذاشته ام برای فروش!!!
    می خواهمشان چه کار؟
    وقتی نیستی...
    خدا را خوش نمی آید
    همینجوری
    الکی
    ته حلقم خاک بخورند...
    ایها الناس!!!!
    کسی خنده ی دست دومِ دخترانه نمی خواهد؟؟؟
    رفتن آدم‌ها، برایمان شبیه غول وحشتناک قصه‌های بچگی‌مان شده است.
    بیایم باور کنیم همه رفتن‌ها که بد نیست.
    همه رفتن‌ها که فاجعه نیست.
    همه رفتن‌ها تیغ نیست که خش بندازد روی نازکای دل ما.
    همه رفتن‌ها همیشگی نیست!
    بعضی‌ها موقتی می‌روند.
    می‌روند تا مدتی خلوت کنند...
    گوشه دنج یک کافه بنشینند، زندگی‌شان را با تمام روابط‌شان بالا و پایین کنند و کلی نقشه بکشند برای روزهای نیامده...
    همه رفتن برای همیشه را بلد نیستند... نمی‌روند!خیالت راحت

    فقط کمی دو‌ر می‌شوند تا تکلیف‌شان را با خیلی چیزها روشن کنند.
    یا مثل جنگجوی زخمی از نبرد با خودشان برمی‌گردند یا مثل یک سردار پیروز
    هر جور که آمدندو برگشتند ،مرهم باشیم! مرهم باشید!
    لازم است یک وقت‌هایی آدم‌ها خودشان را از ما دور کنند.
    خواهش میکنم گلم...
    و ممنون بابت متنای قشنگت عزیز دلم:redface:
    منم وقتی میبینم حضور داری خیلی خوشحال میشم...
    ای جان عشق که فراموش نمیشه حتی اگه نباشی هم در خاطرت هست:smile:دی
    خب خدا رو شکر
    سلام دوستم...
    چیزی نیست ببخشید که اونا رو فررستادم:w05:
    ممنون خوبم تو خوبی عزیزم؟
    دلم تنگ است
    مثل لباس سال‌های دبستانم
    مثل سال‌های مأموریت‌های طولانیِ پدر
    که نمی‌فهمیدم
    وقتی می‌گویند کسی دورَست
    ...

    یعنی چقدر دورَست


    چشمی به رهت دوخته ام باز،
    که شاید بازآئی و بــرهانیـم از چــشــم به راهی ...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا