Shahab
پسندها
7,959

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مَـــرد خوب نیستی !!
    کجاهایی؟
    امیدوارم هر کجا هستی خوش باشی ..
    ✿.✿.✿ جشن تــــولد E.H.S.A.N عزیز ✿.✿.✿
    رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
    ترک من خراب شب گرد مبتلا کن
    ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
    خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
    از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
    بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
    ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده
    بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
    خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا
    بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن
    بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
    ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن
    دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد
    پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
    در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
    با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
    ز گرمی بی‌نصیب افتاده‌ام چون شمع خاموشی
    ز دلها رفته‌ام چون یاد از خاطر فراموشی
    مخلص داداش معین کچلمونم هستیم :دی
    شعرات مثه خودت عالیه
    ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﻱ ﭘﺮﺳﻴﺪ :
    ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺭﻱ؟
    ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ
    ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﻱ ﻛﺮﺩ .. ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻧﻬﺎﺩ.
    ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ...
    ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻭ ﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ !!!
    ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮﺍ ؟
    ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﭼﻮﻥ ﻭﻗﺘﻴ ﻜﻪ ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ داشتم ﺧﺪﻭﺍﻧﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ ... ﻭﻟﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩﻱ ، ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﻨﻲ!!! ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ "


    ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ می فرماید :
    ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻱ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮﺧﺪﺍست روزی آن.


    ماهيان از آشوب دريا به خدا شكايت بردند، دريا آرام شد و آن ها صيد تور صيادان شدند...
    آشوب هاي زندگي حكمت خداست.
    از خدا، دل آرام بخواهيم، نه درياي آرام...


    "دلتان همیشه آرام"
    دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
    به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد
    در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران
    به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
    ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس
    یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
    تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
    تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
    به هر دیگی که می‌جوشد میاور کاسه و منشین
    که هر دیگی که می‌جوشد درون چیزی دگر دارد
    نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد
    نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد
    بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان
    میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد
    بنه سر گر نمی‌گنجی که اندر چشمه سوزن
    اگر رشته نمی‌گنجد از آن باشد که سر دارد
    چراغست این دل بیدار به زیر دامنش می‌دار
    از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد
    چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمه‌ای گشتی
    حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد
    چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی
    که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد
    بداد پندم استاد عشق از استادی
    که هین بترس ز هر کس که دل بدو دادی
    هر آن کسی که تو از نوش او بنوشیدی
    ز بعد نوش کند نیش اوت فصادی
    چو چشم مست کسی کرد حلقه در گوشت
    ز گوش پنبه برون کن مجوی آزادی
    بر این بنه دل خود را چو دخل خنده رسید
    که غم نجوید عشرت ز خرمن شادی
    ...
    •*♥*• و در آخرین روز های سرد پاییز ، زمین به گرمای وجودش روشن شد •*♥*• ►• mostafa ghodrat •◄
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا