lilium.y
پسندها
3,639

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ممنون...چشم نمیگم.:redface:
    خب بعضی ها حس کنجکاوی و ماجراجویی دارن...منم دوس دارم.
    بله برف و طبیعت و دوس دارم..چرا که نه مایه افتخاره...در رکاب دوستان باشیم.
    من دوس دارم رفتیم اونجارو بسپارن به من...دیگه برنگردم.:D
    ترافیک اینا نداره...فقط حواسم باید به آقا خرسای گشنه مهربون باشه...:biggrin:
    راستی اردیبهشتی نیستین که؟
    پراز شور و سراسر مهربانی ستکمی سبز وکمی هم آسمانی ستشده متن تمامی خبرها...دو چشمت سومین جنگ جهانی ست
    خدا نکنه...ولی اون زیبا رو خوب اومدین.:D
    حالا بی شوخی روحیه موندن تو اون شرایط و برا 6 ماه و دارین؟
    خوبه رشته برق تحقیق این شکلی نداشت.:biggrin:
    باشه ما که جز خوبی چیزی از شما ندیدیم...به خرس های قطبی سلام من و برسونید.
    بله منم دوس دارم...هم رنگ هم بو ...هم حس نوستالژی دارم بهشون.:redface:
    خوشحالم که رشته تون و دوست دارین.
    بله شاید عملی بیشتر بود مفید تر بود.
    حالا چرا او شکلک برا مدیریت زیستگاه...؟
    فکر کنم از همون رشته هاس که میرن قطب اینا تحقیق نه؟
    میگم چطوره حالا با یه گلدون شروع کنیم؟
    من خودم شمعدانی رو از همه گل ها ترجیح میدم... حس خوبی به شمعدانی دارم.

    خواهش دوستم:D
    همین طورممنون ازعکسای خوشگلت دوس جون:love::w40:
    میگم نکنه رشته تون و دوس ندارین؟:redface:
    بله همون طراحی و عرض کردم.
    باشه حالا که اصرار میکنین یه باغچه طراحی کنیم...با کمک هم.;)
    بله در این حد.:biggrin:
    همون طبیعت خوبه نمیدونم چرا بعضی ها با آشغال ریختن قدرش و نمیدونن.
    خب دیدم با مدرک شما تو پارک های بزرگ طرح دادن و کلی کارشون و تحویل میگرفتن.
    هم روح هم اعصاب دنج ارمغان طبیعته.
    الان باغچه نمیشه...البته اگه تو مناطق گرمسیری باشین میشه.:redface:
    خواهش می کنم دارین چوب کاری میکنین...شما رشته تحصیلیتون هر چی باشه در این مورده...من دارم درس پس میدم.;)
    استاد نه ولی هر کسی به چیزی علاقه داره...منم به گل و گیاه و هر از گاهی به حیوونات خانگی علاقمندم.:redface:
    آدم باید یه دلخوشی داشته باشه...هر کی نداشته باشه باید ببری پیش یه روانشناس خوب بعده معالجه آدرس یه روانپزشکه خوب و بده.:D
    ناودانها شر شر باران بی صبری است
    آسمان بی حوصله ، حجم هوا ابری است
    کفشهایی منتظر در چارچوب در
    کوله باری مختصر لبریز بی صبری است
    پشت شیشه می تپد پیشانی یک مرد
    در تب دردی که مثل زندگی جبری است
    و سرانگشتی به روی شیشه های مات
    بار دیگر می نویسد : " خانه ام ابری است...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا