یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • (11) اى ذخيره هنگام سختى من اى اميد من در برابر پيش‌آمدهاى ناگوار اى همدم من هنگام ترس و وحشت اى رفيق من در غربتم اى صاحب اختيار من در نعمتم اى فريادرس من در غم و اندوه اى دليل و راهنمايم هنگام سرگردانى اى توانگرى من هنگام ندارى اى پناه من هنگام درماندگى اى كمك كارم در بيچارگى و پريشانى
    هرطور صلاحه...
    التمااااااااااااااااااااااس خیلی دعا

    یاحق
    من لینک ها رو از اینترنت پیدا میکنم!
    یعنی خودم از روی سیستم آپ نمیکنم.
    اگه بخواید از روی سیستم بذارید حجم زیادی مصرف میکنه.
    من فقط لینک میدم!
    اگه لینک ندارید پس هیچی، ممنون ازتون:gol:
    هرجور خودتون صلاح میدونید.
    خوشحال میشم همه ی دوستان تو این تاپیک سهیم باشند.
    مثلا من اکثر سخنرانی هام از آیت الله ناصری هستند. اگه بقیه ی دوستان هم سخنرانی هاشون رو بذارند مسلما از بزرگان بیشتری سخنرانی خواهیم داشت.
    ممنون از پیگیری هاتون:gol:
    :gol::gol:
    ممنون میشم سخنرانی هایی رو که بنظرتون مفید اند برامون قرار بدید
    دخترها مثل سيب هاي روي درخت هستند. بهترين هايشان در بالاترين نقطه

    درخت قرار دارند. پسرهانمي خواهند به بهترين ها برسند چون مي ترسند

    سقوط کنند و زخمي بشوند، بنابراين به سيب هاي پوسيده روي زمين که خوب

    نيستند اما به دست آوردنشان آسان است، اکتفا مي کنند. سيب هاي بالاي

    درخت فکر مي کنند مشکل ازآنهاست درحالي که آنها فوق العاده اند. آنها فقط

    بايد منتظر آمدن پسري بمانند که آن قدر شجاع باشد که بتواند از درخت بالا بيايد
    امشب هوای باغ نگاهم بهاری است
    واژه به واژه کار دلم بیقراری است

    باران و رود و چشمه و دریا قلم شدند
    برگ درخت و بال ملک دفترم شدند

    بی تابم امشب و تب شعری گرفته ام
    با جمع شاعران، شب شعری گرفته ام

    سعدی! نگاه کن به رخش باز جان بگیر
    از باغ های نخل علی "بوستان" بگیر

    حافظ! بیا و شاعر این بارگاه باش
    یعنی "غلام شاه جهان باش و شاه باش"

    پژواک بی نهایت خورشید نور او
    ای مولوی ز شمس جمالش بگو بگو

    "شیر خدا و رستم دستانم آرزوست"
    چون نام رستم آمده اینبار وقت اوست

    فردوسی! از شکوه نبردش چه دیده ای؟!
    آیا شجاعت علوی راشنیده ای؟

    قطبین عالم است سر تیغ ذوالفقار
    از ضربه های دستش "لا یمکن الفرار"

    در خواب دیده اند تو را "لافتی" بخوان
    برخیز شهریار و علی ای هما بخوان

    نیما! برای پیرهنش شعر نو بگو
    از سادگیش از نمک و نان جو بگو

    او از هجوم زخم زبان خون به دل شده
    سهراب! در مسیر علی آب گل شده
    .
    .
    .التماس خیلی دعا
    بعض از ادمها به تو چیزهایی می دهند
    که خودشان هم ندارند
    به نظر کار غیر ممکنی می اید
    و
    پیش خودمان سوال کنیم
    مگر می شود کسی چیزی که نداشته باشد را به دیگران ببخشد
    بله می شود
    عده ایی با غرورشان به تو دوستی می دهند
    عده ایی دیگر با نفرتشان به تو محبت را می بخشند
    عده ایی دیگر با بی تفاوتی اشان به تو عشق و انسان دوستی را می اموزند
    عده ایی با خشم و کنایه هایشان به تو سکوت و لبخند و ارامش را می اموزند
    حرفهایم این حرفهای این کلمات گرم و ساده
    شاید به نظر بسیار ی از اشنایان و غزیبه ها
    تکراری و غیر واقعی به نظر بیایید
    اما
    عیبی ندارد
    چون
    هرگز به خودم اجازه نمی دهم دردی را بر دری بنشانم
    چون از شنیدن محض دردهایی که ادمها بر زبان می اورند یاد گرفتم این ها را بخواهم و اینگونه باشم
    در هر شری دلیلی نهفته است
    تا زمانیکه درگیر چنگال غم انگیز شر نشویم
    می توانیم به دلیل برسیم و خیر را از ان بیابیم
    گاهی این خیر همچون با رنج و ایستادگی همراه هست گاهی هم نه با ارامش به دست می اید
    یک تجربه شیرین

    ارام به نقطه ای بی هدف خیره هستم
    صدای دعای ابوحمزه درگوشم می پیچد
    بیاد امام زمان و امام رضا می گریم
    دلتنگی میکنم دلم حرم می خواهد
    دلم نماز خواندن در حرم را می خواهد
    دلم همهمه حرم را می خواهد
    گریه امانم نمی دهد
    اسم خدا در قلبم هک می شود
    جگرم می سوزد
    به خود میپیچم
    چه لحظات شیرینی
    از دوریش می سوزم
    قلبم را فشار می دهم
    درست نفس نمی کشم
    می گویم خداااا...
    نمی توانم فریاد بزنم
    عجب لحظاتی...
    کم کم ارام می شوم
    سرم گیج می رود نمی توانم بنشینم
    ارام بروی بالشت خواب می روم
    امدم از نگاه تو به زندگی بنگرم
    انطور که تو دوست داری
    انطور که تو می خواهی
    امدم من دیگری باشم
    انطور که تو هستی
    انطور که تو می پسندی
    میدانی چه شد؟
    .
    .
    .
    .

    میدانی؟
    نه
    بعید می دانم
    چون تو هرگز مرا نمی دانی
    چون تو
    از نگاهت
    از حرفهایت
    و حتی از چشم هایت
    بسیار زیباتری
    و من
    در بهت
    فرق نگاهت تا حودت
    حیران شدم
    وخودم را گم کردم
    و من در بهت همین فرق ها
    یکی از همین شب ها
    شاید با نورت در دلت راه بیاییم
    ارام شوم.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا