anahita1370
پسندها
2,352

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • روزی از دل پرسیدند: کی شادی؟

    گفت: هر وقت که عزیزی یادم کند

    پس خدایا آنکه صادقانه مرا یاد می کند

    عاشقانه نگاهش کن.
    مثل باران های بی اجازه، وقت و بی وقت

    در هوایم پراکنده ای

    و من بی هوا ناگهان خیسم از تو ...
    خدایا خداوندا

    من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم

    که تودر هفت آسمان خود آن را نداری

    من چون تویی دارم

    که تو

    خود نداری
    خواب رویای فراموشی هاست!

    خواب را دریابم،

    که در آن دولت خاموشی هاست...

    من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم،

    و ندایی که به من می گوید:

    گرچه شب تاریک است

    "دل قوی دار"

    سحر نزدیک است...
    انگار حرف "ر" اضافه است

    به هرکه می گویم "درکم " کن

    "دکم" می کند!
    ایـــن روزهـــا هــــوا خیلـــی غبـــار آلــــود اســـت؛
    گـــرگ را از ســـگ نمــی تـــوان تشخیـــص داد !
    هنگـــامـــی گـــرگ را می شنـــاسیـــم؛
    کـــه دریـــده شـــده ایــــم....
    آسمان هست

    من هستم

    مثل يک پرستوی مهاجر با حسی غريب
    اما نه برای تو و نه برای هيچکس [IMG]

    در کنار اين مردم
    شايد حضور صدايی نتواند نگاههايی چنين سنگين را جا به جا کند[IMG]

    شايد برای باور وجودم اثباتی لازم باشد
    اما من وجود دارم[IMG]

    برای تنهايی ديوارهای اتاق
    برای انتظار قلبهای بدون عکس[IMG]

    برای ترک خوردگی روح باغچه
    من هستم با قلبی شکسته اما در حال تپيدن جدا از همه بودنها[IMG]

    همانطور که آسمان هست
    برو به سلامت عزیزم
    تو هم مراقب خودت باش گلم
    بوس بوسسسسس:gol::heart:
    چـه کــار بــه حـرفـ ــــ مـردم دارم



    زنـدگــی مـن همیــن استــ ــــ ...



    شبـ ـــ کـه می شـود



    روی تــختم دراز میــــــکشمـــ ...



    عـاشقـانه ای مـی نـویســـم ...



    خیـــره مـی شــوم بـه عکســتــ ـــــ



    و بـا خـودم فکـر مـی کنـــم



    مگــر مـی شــود تــو را دوستــ ـــ نـداشـتــ ـــــ ...!!
    مهربانم ای خوب !
    یاد قلبت باشد ، یک نفر هست که چشمش به رهت دوخته بر در مانده . . .
    و شب و روز دعایش این است ، زیر این سقف بلند ، هر کجایی هستی , به سلامت باشی
    و دلت همواره محو شادی و تبسم باشد . .
    دلـم گرفتــه...دلــم عجیــب گرفتــه...خیــال خـواب نــدارم
    دلــــــــــم گرفته ، ای دوست هوای گریه با من

    گـــــر از قفس گریزم کجـــــــــــا روم کجا من؟



    کجـــــــــــــا روم؟ که راهی به گلشنی نـــــدانم

    کــــــــه دیده برگشودم به کنج تنگــــــــــنا، من
    تا تو هستی وغزل هست دلم تنها نیست
    محرمی چون تو هنوزم به چنیین دنیانیست

    شب که آرامتر از پلک تورا می بندم

    با دلم طاقت دیدار تورا فردا نیست
    تنها لحظه ای درنگ کن..
    اگر می توانی..!اگر دیر نمی شود...!

    دستانم را بنگر،

    دستان لرزانم را نگاه کن که چگونه

    شعله جانم را بی مهبا و بی هیچ توقعی،

    پیشکش چشمانت می کند،

    تا تو تنها لحظه ای بیشتر مهمان

    قلب شکسته ام باشی.
    از پس آیینه غبار گرفته ی ذهنم
    تنها نام زیبای توست که پدیدار می شود،

    غباری که هنوز بعد از سالها

    بر روی آیینه ذهنم سنگینی می کند،

    دلم را به درد می آورد

    و چشمانم را کم سو می کند،

    شاید بهار دستان تو بتواند آن را بزداید...
    امشب میخواهم

    تنهاییم را با گریه ی تنها تر از خودم قسمت کنم،

    میخواهم اشکهایم را

    به میهمانی دل ترک خورده ام دعوت کنم،

    دلم طاقت لحظه ای دوری را ندارد،

    شاید این بار مرهمی شدند بر دل همیشه زخمی ام،

    شاید اینبار اشکهایم به رسم میهمانی،

    عکسی از تو را برایم هدیه بیاورند
    میدانی!
    در بی آوازی چشمهایت،

    در بی صدایی غمهایت،

    خود را جست و جو کردم،

    در میان روح لطیفت،

    به دنبال آشنایی بودم،

    به دنبال واژه ای نو از ترنم اشکهایت گشتم

    ولی افسوس که هیچ کدام را نیافتم.

    تنها قاب شکسته ای که

    عکس نیم سوخته یک عشق قدیمی را

    چه لرزان و سرد یاد آور بود...

    و چقدر زیبا رنگ میبازند...

    اینها که تنها تلنگری از عشق را احساس کرده اند....
    دلم گرفته،به اندازه تمام آسمان دلم گرفته
    و به اندازه تمام کهکشان ها غصه در دل دارم،

    چه کسی باور میکند که به اندازه تمام ستارگان عالم

    حرف در سینه پنهان دارم...

    کاش وسعت دلم به اندازه وسعت چشمان پروانه ای بود

    که می چرخد به دور شمعی که ته مانده شعله آن تنها باقی است

    و کویر خشکیده چشمانم پر آب تر،

    کاش همه چیز بود و تو هم بودی

    و اگر هیچ نبود تو باز بودی،

    و کاش میدانستم که انتهای دل تو

    در کجای این دنبای بزرگ قرار دارد،

    آن وقت هرگز سراغ دلت را

    از چشمان پریشانم نمیگرفتم...
    به کودکي گفتند:عشق چيست؟گفت: بازي

    به نوجواني گفتند:عشق چيست؟گفت:رفيق بازي

    به جواني گفتند عشق چيست؟گفت:پول وثروت

    به پيرمردي گفتند:عشق چيست؟گفت:عمر

    به عاشقي گفتند عشق چيست؟

    چيزي نگفت:آهي کشيد وسخت گريست
    خدایا فاصله ام با زمین کم کردم تا به تو نزدکتر باشم
    خدایا از راه و بی راه گذر کردم که به تو هم نوا باشم
    خدایا دلم از ادم و ادمیت گرفت امدم تا شاکی زمین و زمانت باشم
    خدایا در این تنهایی و دل تنگی دوستدارم که تنها در اغوش تو باشم
    خدایا منو میپذیری تا جان دارم بنده توی تنها باشم
    خدایا دلم را شکستن میشه من تنها بیمار تو باشم
    دوستدارم خدا میشه این پیام رو در گوشت نجوا داشته باشم
    چه شبها با نگاه به ستاره صبر کردییم تا ماه بیاد
    چه نیمه شبها ماه رو نگاه کردیم تا خورشید بیاد
    چه ساعت ها چشم به جاده زندگی و امید وارزو دوختیم
    تا اون 000 بیاد
    بیاد اشک های سرد در تاریکی و خاموش وسکوت ریختیم
    ... اما دریغ از صبا که خبری ز اون نیامد
    اما با واقعیت حاظر نستیم رو برو بشیم و بازم چشم بره راهیم
    چرا ! ؟؟؟
    سردی تنم درمانی ندارد
    غصه تنهاییم سامانی ندارد
    گر تو در کنارم باشید مرگ بر من پیروزی ندارد
    تنهام تنها ترینم این بر من عیبی ندارد
    ... خوش باش هر جا و با هر که هستی
    این دنیا و ان دنیا برام فرقی ندارد
    گرمایی وجود و خاطراتت زنده نگه داشته منو
    اغوش گرمت با زمزمه شیرینت نیاز دارد که دگر امکان ندارد
    نچه نوشتم کار من تنها نیود

    دل شکسته شدو دست کمک اون بود

    بردست نوشتهای دل شکسته ام خرد مگیر

    قابل دادن این لحظه مهمان دلم دل گرفته ای بود
    خدایا
    بارها دقیقا همان جایی دستم را گرفتی که میتوانستی مچم را بگیری
    کجا هستم کجا هستی،یه حسی بین ما گم شد
    دلم هوای عشقو داشت،دلت هوای عالم شد
    بهت گفتم که مدیونی به این چشمای بارونی
    بهت گفتم که باور کن،ازم چیزی نمی دونی
    گذشتی از کنار من،نخواستی عاشقت باشم
    نذاشتی با نگاه تو،پر از احساس و رؤیا شم
    بهت گفتم،بدون دیره،دلم بدجور دلگیره
    تو خندیدی و فهمیدم،دلت پیش کسی گیره
    نفهمیدی تو حرفم رو،همه فکر تو رفتن بود
    سکوت تا آخر دنیا،تمام قصه ی من بود
    حکم را دل کردم..
    دل را ز تو پر کردم ..

    حکم لازم کردم ..

    از رسوایی وشرم پرهیز کردم..

    برهمه عشقمو ثابت کردم..

    هرچه دل بردی ازم

    بر گرداندم..

    تنها دل تو را با خود خاک کردم ...

    به امید کرمت خدا خدا کردم
    گاهی تو زندگی آدم باید تاوان بده.
    تاوان یه اتفاق. یه تصمیم. یه تردید.
    شاید این تاوان به وسعت همه ی زندگی کردنت طول بکشه.
    میفهمی؟
    یکی از راحت ترین راه ها واسه رسیدن به پوچی.

    چشمام رو هم میذارم همه جا تاریک میشه فشار میدم یه نور تندی میدوه و همه چی رو روشن میکنه
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا