ataata117
پسندها
342

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آدمهايى هستند در زندگيتان؛
    نمي گويم خوبند يا بد..
    چگالى وجودشان بالاست...

    افكار،
    حرف زدن،
    رفتار،
    محبت داشتنشان
    و هر جزئى از وجودشان امضادار است...

    يادت نمي رود
    "هستن هايشان را.."
    بس كه حضورشان پر رنگ است و بسیار "خواستنى"...

    ردپا حك مي كنند اينها روى دل و جانت...
    بس كه بلدند "باشند"...

    اين آدمها را، بايد قدر بدانى...
    وگرنه دنيا پر است از آن ديگرهاى
    بى امضايى كه شيب منحنى حضورشان، هميشه ثابت است..
    "آدم‌ها" می‌آیند...

    گاهی در زندگی‌ات می‌مانند...
    گاهی در خاطره‌ات،

    آنها که در زندگی‌ات می‌مانند
    همسفر می‌شوند
    آنها که در خاطرت می‌مانند
    تجربه‌ای برای سفر...

    گاهی "تلخ"
    گاهی "شیرین"

    گاهی با یادشان "لبخند" می‌زنی
    گاهی یادشان لبخند از "لبانت" برمی‌دارد

    اما تو...
    لبخند بزن
    به تلخ‌ترین خنده‌هایت

    آدم‌ها می‌آیند و این آمدن باید رخ بدهد
    تا تو بدانی...

    "آمدن" را همه بلدند
    این "ماندن" است
    که "هنر" میخواهد

    گاهی گردش پرگار تقدیر در دست تو نیست

    باید بنیشینی و نظاره کنی اما

    “مرکــــــــــــــــز” را که درست انتخاب کرده باشی

    و “دلت قرص باشد” ، دیگر هرچه می خواهد بچرخد .!
    الو سلام ...
    منزل خداست؟
    اين منم مزاحمي که آشناست
    هزار دفعه اين شماره را دلم گرفته است
    ولي هنوز پشت خط در انتظار يک صداست
    شما که گفته ايد پاسخ سلام واجب است
    به ما که مي رسد ، حساب بنده هايتان جداست؟
    الو...
    دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد
    خرابي از دل من است يا که عيب سيم هاست؟
    چرا صدايتان نمي رسد کمي بلند تر
    صداي من چطور؟ خوب و صاف و واضح و رساست؟
    اگر اجازه مي دهي برايت درد دل کنم
    شنيده ام که گريه بر تمام دردها شفاست
    دل مرا بخوان به سوي خود تا که سبک شوم
    پناهگاه اين دل شکسته خانه ي شماست
    الو ، مرا ببخش ، باز هم مزاحمت شدم
    دوباره زنگ مي زنم ، دوباره ، تا خدا خداست
    دوباره...
    ...تا خدا خــــــــــــــــــــــــ ــــــداست
    الهی

    اندم که اشک قاصر است از وصف احساس

    و قلب ملول است از درد بسیار

    مرا دریاب

    که جز توام پناهی نیست

    و اندیشه ام را متوجه خود ساز تا که مبادا شیفته این طبیعت شده

    و فراموش سازم که خزانی در پیش است

    و به من بیاموز

    تا که شکسته های قلبم را فقط در بازار تو بند کنم

    و دل مبندم

    به هر انچه که دل بستنی نیست

    و تنها رو بسوی تو ارم

    چراکه

    هر انچه که هست

    به ضمیر نشانی زکوی توست

    ولی من که گاه اعورانه می اندیشم

    غافل ز تو میگردم....!!!!



    هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیست؛
    زیرا به مهربانی مادرش ایمان دارد؛

    ای کاش من هم مثل او به خدایم ایمان داشتم ...


    همیشه برد...خواه تو...

    همیشه مات....خواه من....

    بچین دوباره میزنیم....

    سفید تو...سیاه من....

    ستاره های مهره و....مربعات روز و شب...

    نشسته ام دوباره رو به روی قرص ماه من

    پیاده را دو خانه تو و من یکی... نه بیشتر

    همیشه کل راه تو...همیشه نصف راه من...

    تمسخر و تکان اسب و اندکی درنگ...

    تو نگاه و دست بر پیاده...بازهم نگاه من...

    یکی تو و یکی من و یکی تو و یکی نه من...

    دوباره روسفید تو

    دوباره روسیاه من.!

    دوباره شاد لذت نبرد تن به تن تو و

    دوباره شرمسار ارتکاب این گناه من

    تو برده ای و من خوشم که در نبرد زندگی

    تو هستی و نمانده ام دمی بدون شاه من!


    این حسین کیست که عــالم همه دیوانه اوست
    این چه شمعیست که جانها همه پروانه اوست
    هر کجا می نگرم رنگ رخش جلوه گر است
    هر کـــجا می گذرم جـلوه مســـــــــتانه اوست
    هر کســـــی میل سوی کرببـــــــــــلایش دارد
    من چه دانم که چه سریست به درخانه اوست
    من مشتری ثابت بازار حسینم
    هرچند تهی دست خریدار حسینم
    گِردِ رخ او نیک دلانند فراوان
    بیچاره منم عبد گنه کار حسینم
    در خانه ي خود داده به من منصب و جاهی
    من حلقه به گوشم كه زوار حسینم
    درچنته ی خود هیچ ندارم به جز اینکه
    عمری است سیه پوش و عزادار حسینم
    من وحشتی از تاریکی قبر ندارم
    آن لحظه پی دیدن رخسار حسینم
    آتش به من غرق گنه کارندارد
    من گریه کن دست علمدار حسینم
    تا سخت نگیرتد به من لحظه مردن
    گویم به همه شاعر دربار حسینم

    باد تند خزان چه سوزی داشت
    چند برگی ز لاله ای گم شد
    در هیاهوی غارت خیمه
    گوشوار سه ساله ای گم شد



    من که از حـرمـلـه و زجر نخواهـم ترسید
    دختر فاطمه هستم جگرم هست هنوز

    غـصـــه مـعـجر مـن را نـخـوری بـابـا جـان
    پاره شد معجرم اما به سرم هست هنوز ...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا