Pinar.G
پسندها
729

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • گاداسی....یرین بوشیده...:smile:
    1 آی گالدی که منده دانشگاهیم گورتولا...:)
    شاغل دییرسیز؟؟...
    ایشاا..که ارشد قبول اولاسیز...:gol:
    مسافرته گتمیشدیم...و همچنین درس و دانشگاهینان مشغولام..
    اونا گوره وقت اولمور گلم بورا تاپیک گویام...
    والا ترکی استانبولی 2 درس گویدوم دوسلار علاقه گورستمدیلر متاسفانه..!!!!!
    اونا گوره فعلا دا ادامه ورمیرم....ایستسز گینه تاپیک گویارام..:smile:
    سلااااام پینار جان..
    یاخجیام....سن نجورسان...یوخسان خانومی...
    عزیز سنینده بایرامین موبارک اولسون..:w36:
    شرمنده اولموشام پینار... باشیم چوخ شلوغ ده... وقت المیرم چوخ تالارا گلئم...
    باغیشلایین..
    سن هیچ وقت یاددان چیخماسان عزیز دوستوم..:w40:
    ساغولاسان.سنون ده تزه ایلون موبارک السون!
    سلامت و موفق اولاسان آبجی خانم :gol::gol:
    من بو ایل ارشد ورمیشم.اما چون اوخومامیشدیم اله امیدیم یوخده.
    ایشالا نزمان فرصت اولسا.
    ساغولاسان.ایشالا سنده تمام مراحل ده موفق اولاسان
    واقعیت ایستیسن علوم دامینین ازمایشگاه لاره مجهز نظر گلیلیر.
    اما چون منیم اله رابطم یوخویده او گروهنان.اونا گوره دقیق استادلارینین بارسینده نظر ورمرم.
    اگه سطح دانشگاه لحاظینان باخاسان دوردومجه (4) دانشگاهده.اما ایرانین دانشگکاه لاره منیم نظریمنن هامیسه
    بی سطحددیلر!!!!
    بعضی استاد داره انصافا تکدیلر.معلومات داره چوخ چوخده....اما بعضیلرده ک پارتی گوجونه قالیپلار دانشگاه دا.
    سلام ساغولاسان.سنین ده تزه ایلین موبارک اولسون.
    یاخچیام شوکور.سن نینیسن؟
    سلام.
    والاه بولمورم. اما خویلولار ایشلدلر. دا بولمورم آیری یرده ده ایشلییر یا یوخ؟ آما من آیری یرده اشتیممیشم.
    سلام پینار باجی یاخجیسیز؟
    تازا ایلیز موبارکدی؟
    یاشیاسیز بایرامی یوخودوز قوره بولمدیم بیلزه
    سیزنن باهم الاها توکل دا

    بلع بوایل بایرام اصلا من خوش گلمدی باباجی نم نجورودی
    بله اودیم.
    یوخ بابادع هچ بولمدم هاردان گلدی هارا گدی
    یو هلع فدات بو هفته گدجم گورم نجور اولور داااااا
    گاهی باید رد شد
    باید گذشت
    گاهی باید در اوج نیاز، نخواست
    گاهی باید کویر شد
    با همه ی تشنگی
    منت هیچ ابری را نکشید
    گاهی برای بودن
    باید محو شد.
    باید نیست شد
    گاهی برای بودن باید نبود
    سلام باجی ممنون سندع تزع ایلن مبارک والاه باشم شلوغیدی
    خدایا …!
    گاهی که دلم از این و آن و زمین و زمان می گیــرد ،
    نگاهم را به سوی تو و آسمـان می گیرم ،
    و آنـقـدر با تــو درد دل می کنـم ،
    تا کم کم چشـــــــــم هایم با ابـرهای بارانیت همراهی می کنند
    و قلبـــم سبک می شود آنــوقــت تو می آیی و تــــــمـــــــــام فضای دلـم را پر می کنی
    و مـــــن دیـــــــگــــر آرام می شــــــوم
    و احساس می کنم هیچ چیز نمی تواند مرا از پای دربیـاورد !
    چون تو را در دل دارم...
    پدرم میگوید: قدر هر آدمی به عمق زخمهای اوست.

    پس زخمهایت را گرامی دار. زخمهای کوچک را نوشدارویی اندک بس است تو اما در پی زخمی بزرگ باش که نوش دارویی شگفت بخواهد.

    و هیچ نوشدارویی شگفت تر از عشق نیست. و نوشداروی عشق تنها در دستان اوست

    او که نامش خداوند است.

    پدرم گفته بود که عشق شریف است و شگفت است و معجزه گر. اما نگفته بود او که نوشدارو دارد، دستهایش این همه از نمک عشق پر است و نگفته بود که عشق چقدر نمکین است و نگفته بود که او هر که را دوست تر دارد بر زخمش از نمک عشق بیشتر میپاشد!

    زخمی بر پهلویم است و خون میچکد و خدا نمک می پاشد. من پیچ میخورم و تاب میخورم و دیگران گمانشان که میرقصم!

    من این پیچ و تاب را و این رقص خونین را دوست دارم، زیرا به یادم میآورم که سنگ نیستم، چوب نیستم خشت و خاک نیستم که انسانم...

    پدرم گفته است از جانت دست بردار، از زخمت اما نه، زیرا اگر زخمی نباشد، دردی نیست و اگر دردی نباشد در پی نوشدارو نخواهی بود و اگر در پی نوشدارو نباشی عاشق نخواهی شد و
    عاشق اگر نباشی خدایی نخواهی داشت

    عرفان نظر آهاری
    می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که:
    پدر تنها قهرمان بود.
    عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد.
    بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ...
    بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند.
    تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.
    تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود.
    و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!
    می دانی یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تـعطیــل است

    و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
    باید به خودت استراحت بدهی
    دراز بکشی
    دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی
    در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
    آن وقت با خودت بگویـی:
    بگذار منتـظـر بمانند !!!
    گاهی دلت بهانه‌هایی می‌گیرد که خودت انگشت به دهان می‌مانی...
    گاهی دلتنگی‌هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می‌کنی...
    گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده‌ات!
    گاهی دلت نمی‌خواهد دیروز را به یاد بیاوری، انگیزه‌ای برای فردا نداری؛
    و حال هم که ....
    گاهی فقط دلت می‌خواهد زانوهایت را تنگ در آغوش بگیری
    و گوشه‌ترین گوشه‌ای که می‌شناسی بنشینی و فقط نگاه کنی.
    گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می‌شود...
    یوخ بابا نجه؟؟باجی من اوزوم ایشه مثلا آشپزی زادا چوخ باش ورمرم آما پیشیرسم قارداشیم دیری اله یملی پیشیری که شورونو چادیر:D
    بولورم باجی..اوسون اولاردا سن ناراحت اولسان دوزلجح ایشلر..یوخ دا فقط اوزن ظلم الیجحسن
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا