یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مثل پرنده ای باش که بالای شاخه ای سست آواز میخواند،
    شاخه میلرزد
    ولی پرنده میخواند،چون ایمان دارد که پرواز را میداند!!!!!!!
    هیچ گاه دلت را به روزگار مسپار ،
    که دریایی از نا امیدی است
    دلت را به خدا بسپار که دریایی
    از امید است و رحمت...
    وقتی تنها میشوی
    بدان خدا همه را بیرون کرده
    تا با تو تنها باشد...
    زندگی زیباست ...
    یک روز ... یک ساعت ... یک دقیقه ... "هرگز باز نمیگردد"
    پس لطفا ؛
    از جنگ بپرهیز ...
    از خشم دوری کن ...
    عاشقانه حرف بزن ...
    و ؛
    لبخندت را وسعت ببخش ...
    دوستش دارم
    سکوتش را
    صبرش را
    تنهاییش را...
    بودنش عادتیست مثل نفس کشیدن
    او تکراری ترین حضور روزگار من است
    و من عجیب به آغوشش از آن سوی فاصله ها خو گرفته ام؛
    "خدایم را می گویم"...
    منم خوووبم ممنون، خیلی هم لذت می برم از خوندن مطالب شما. ضمنا بزرگواری از خوودتونه.
    عه چرا اشتباه برای شما پایینی رو نوشتم ببخشین میخواستم واسه سحر بنویسم:/
    مرسی از پیامتون
    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود...
    دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید..
    کسی تا آخر هوایم را دارد.
    رَبّ ؛ یعنی پرورش دهنده یعنی چیزی را از اولِ اول ،مثل یک دانه ی کوچک پرورش دهی ،مراقبش باشی ،آب و آفتابش را اندازه کنی ... کرده ای...
    برایم ربوبیت کرده ای که حالا اینجایم ! قبول دارم آفت زده ام و خیلی وقت است که گُل نمیدهم ..
    اما خیالم راحت است که مراقبم هستی...
    گیرم چند روزی را آبم ندهی، بگذاری جایی پرت و دور از نور تا آفتم کشته شود..!
    گاهی روزهایم سخت میگذرند ، خیییلی سخت... . .
    اما به رَبّ که فکر میکنم خیالم راحت میشود
    دست به عصا شده جوان سالخورده
    میگویند
    داغ سنگینی بر دلش نشانده
    میگویند
    کسی نمی داند
    کسی سر از کارش در نیاورده
    تنها
    موهای سفیدش
    حکایتی در دهانها انداخته
    به او گفته بودند که بیاید و با اختیارش
    سهمش را بردارد و برود
    امد
    جاده شلوغ بود و کف اش ریگزار
    نوبت که به او رسید
    گفتند
    چه می خواهی
    گفت
    کمی اسمان
    گفتند نداریم
    اما بجایش تکه زمینی داریم سبز
    می خواهی بردار
    دست دراز کرد زمین را برداشت
    و اسمانش شد تکه زمین سبزی
    ..................
    رهسپارم به سویت اما جاده لبریز سوز سرماست
    مرا باور کنی یا نه
    تویی پایان ویرانی چه غمگینانه
    آزادی از آن عهدی که می دانی
    آره خیلی بامزه است...
    دلم میخواد هر 2 تاشون رو ببوسم...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا