عســـل
پسندها
623

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • میــــ خواهــم نبودنتـــ ..

    از شمارشــــ انگشتانــــم بیشتـــر شـــود ..

    امـــا اینـــ روزهـــا کاریــــ از دستـــانمــــ بر نمـــی آیـد …

    این قلب من یک امانت است از طرف من به تو تا لحظه ای که نفس میکشم

    احساسات من امانتیست به تو از طرف قلبم تا لحظه ای که جان دارم.

    این عشقم امانتیست از طرف قلبم تا لحظه ای که تو را دارم.

    بپذیر از من ، آنچه که میتوانم در راه عشقت فدا کنم.

    مرا ببخش اگر جز این امانتی چیزی در وجودم ندارم.

    همین قلب را دارم که آن هم روزی فدایت میکنم .

    همین چشمها را دارم که در راه عشقت جز اشک ریختن هیچ کاری ندارد.

    احساساتم نیز که در راه عشق تو ،تنها برای تو است.

    کاش میتوانستم پرواز کنم و ستاره ها را برایت بچینم ، کاش میتوانستم خورشید شوم و برای تو بتابم ،

    کاش میتوانستم قطره ای شوم و بر روی تو ببارم ، کاش میتوانستم همچو آسمان سرپناه تو باشم.

    همین قلب را که دارم ، انگار تو را دارم ، میخواستم قلبم را به تو هدیه دهم ترسیدم از فردا که این هدیه را دور بیندازی ،

    آن را به تو امانت دادم که اگر روزی خواستی آن را به من پس دهی تو درون آن باشی.



    چــه ב ُنـیــآے ہـُـزرگے شُــב ه ..

    ٺـآ چـِشمــ کــآر مے کُـنِــه ..

    جــآے ٺو פֿــآلـیـســـــــتــ.....

    دُنیایِ عجیبـ ـیــ ـست ..

    اینجـآ حتـ ـی لبـــ ــخند رآ همـ باید ... زَد !!!

    عسل جان از اینکه به درخواست من جواب + دادید بی نهایت سپاسگزارم . :smile:
    ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ ....
    ﻓﻘﻂ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﯾﮏ ﺟﻮﺭ ﺧﺎﺻﯽ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ!
    ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺍﺻﻼ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻨﺪ ...
    ﯾﺎ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﻫﺎ !
    ﺍﺻﻼ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺵ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ ...
    ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺑﺪﺍﺭﯼ!
    ﺁﻥ ﻫﻢ ﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﻧﻪ ﺣﺘﯽ ﻋﺸﻖ...
    ﯾﮏ ﺟﻮﺭ ﺧﺎﺻﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﻫﻢ ﮐﻢ ﻧﯿﺴﺖ!
    ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﻫﻢ
    دﺭ ﮐﻨﺞ ﺩﻟﺖ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﯾﮏ ﺟﻮﺭ ﺧﺎﺹ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ...!

    تـا یـادت مـی کنـــم ..

    بـاران مـی آیـد ..

    نمیدانستم لـمـس ِ خـیـالـت هـــم ...

    وضـو مـی خـواهــد !

    هر شـــــــــَب ..

    امروزمـ رآ خَط میزنَــــــــــمـ ...

    بآ خودَم میگویَـــــــــــــــــمـ : فَردآ از سَر می نویســــَــمـ ..!

    ایــــــــنجوری نَــــــــــبودنـــت کنــــــــآرمـ ..

    کمــــــــتَر مَعلوم میشَــــود...

    وای....!

    عجب غوغا میكنند در من...،

    واژه هایی كه به وزن "تو" شعر میشوند..!!!

    صُـبحـی تـو مـحـلـمـون یـه دخـتـره مُـرده بـود اسـمـش پـارمـیـدا بـود مـداحـه یـکـی از شـعـرای سـاسـی مـانـکـن رو بـا گریـه مـیـخـونـد... :|
    وای وای پـارمـیـدای مــن کـوش؟؟؟ :|
    زنـهـا هـم جـیـغ و زجـه مـی زدن یـهـو یـه زنــه داد زد فــدات بـشـم آرمیتــــــــــــااااااااا
    مـداحـه هـم گـفـت خـانـم آرمـیــتـا نــه پارمـیــــــدا !!! ^_^
    اشک هایم که میریزد...

    سرم را بالا نگه میدارم

    تا نچکد اشکی....

    مبادا که دلم بفهمد

    من هم مثله او دلتنگم . . .

    ناهار دانشگاه مرغ بود
    بعد یه قسمتاییش یه جورایی سفت بود که
    انگاری مرغه یه بار تصادف کرده بود ، واسش پلاتین گذاشته بودن !
    بخاطر پابرهنه بودنم ازمن گذشت
    .
    .
    .
    .
    .
    همان کسی که در راهش، کفشهایم پاره شد...!!!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا