-
حرف‌های ما هنوز ناتمام ....
تا نگاه می‌کنی :
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آن‌که با خبر شوی
لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی .....
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر میشود! قیصر امین پور
داستان ها دارم،
از دیاران که سفر کردم و رفتم بی تو،
از دیاران که گذر کردم و رفتم بی تو ،
بی تو می رفتم ، می رفتم ، تنها ، تنها
و صبوریِّ مرا
کوه تحسین می کرد
من اگر سوی تو بر می گردم
دست من خالی نیست
کاروان های محبت با خویش
ارمغان آوردم
من به هنگام شکوفایی گل ها در دشت
باز بر خواهم گشت
تو به من می خندی
من صدا می زنم :
آی!
باز کن پنجره را!
پنجره را می بندی ...
حمید مصدق
گرم است هوا روسری‌ات را بردار
یک باغ بنفشه لای موهات بکار
این خواهش کوچک مرا هم بپذیر
بگذار ببوسمت عزیزم، بگذار!
.
.
.
شعر از ... فاطمه شمس
اگر تو نبـــودی ...
مــن ..
بی دلـــیل ترین اتفـــاق زمیـــن بــودم ..
تو هـــستی ..
و مـــن محکـــمترین بهـــانه ی خلقت شـــدم ...
فوق العادست
اشک هایم که میریزد...
سرم را بالا نگه میدارم
تا نچکد اشکی....
مبادا که دلم بفهمد
من هم مثله او دلتنگم . . .
هر چیزی درمان دارد
دندانی که درد گرفت می کشم
یا دست کم به مسکنی آرامش می کنم
ولی وای از این دل دردناک که به هیچی صراطی مستقیم نیست...
عشق من
قلبم را تا به ابد به تو هدیه میدهم ......
نگاهم را
دستانم را به تو هدیه میدهم ..
امانتی از من به تو ..باورم را به تو هدیه میدهم ....
من یک انسانم ....از جنس خاک ...از جنس اب ...از جنس باد ...از عشق هوای نفسهای پروردگارم ...
پیچک عشق را در وجودم نهفته ام ...و تو را محصور عشقم میکنم ...
مگر میشود بی تو بود ، آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم!
بوی عطر تنت را مدت هاست به انتظار نشسته ام ...
با نگاهم به دنبالت میگردم ...
توئی تنها بهانه دلخوشی هایم
تنهایت نمیگذارم ....
رهایت نمیکنم ....
تو با نگاهت ..عشقت را در قلبم میپرورانی ....
دوستت دارم ....
زندگی من .....
مانی...............
هر شـــــــــَب ..
امروزمـ رآ خَط میزنَــــــــــمـ ...
بآ خودَم میگویَـــــــــــــــــمـ : فَردآ از سَر می نویســــَــمـ ..!
ایــــــــنجوری نَــــــــــبودنـــت کنــــــــآرمـ ..
کمــــــــتَر مَعلوم میشَــــود...
ما یک روز پروانه خواهیم شد
بگذار هر قدر میخواهند پیله کند ....
مرا با خود به اسمان ببر ......
مرا از زمین رهایی بخش و در اغوشت به اسمانم ببر...
شاهزاده من .....
مینوازم ....چشمان تو را شاید که نگاهت را بیایم ...
مینوازم صدای تو را .....شاید که بیایی از این فاصله ها ....
مینوازم اشوب لحظه ها را برای فراخوانی نگاه تو ...
بیا یار من
بیا این ترنم وجود من ...
من منتظر به این انتظار ساحل .....
همه ی دریا قسم گرفته ام برای دیدار ...
شاید که بیایی یار من ..
اگر تو نبـــودی ...
مــن ..
بی دلـــیل ترین اتفـــاق زمیـــن بــودم ..
تو هـــستی ..
و مـــن محکـــمترین بهـــانه ی خلقت شـــدم ...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
