mani24
پسندها
36,498

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • گـاهـی سـعــی مـی کـنـد ،

    مـردانـه بـازی کـنـد !!!

    مـردانه کـار کـنـد ...

    مـردانـه قـدم بـردارد

    مـردانـه فـکـر کـنـد

    مـردانـه قـول دهــد

    امـا هـر کـاری هـم کـه بـکـنـد

    زن اســت !!!

    احـسـاس دارد

    لـطـیف اسـت

    یـک جـا عـقـب مـی نـشـیـنـد و مـحـبـت تـو را مـی خـواهـد

    زن اسـت دیـگــر ... !

    گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتی

    کو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟

    شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت

    شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی

    تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد

    غنچه‌ای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟

    گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند

    دور باد از خرمن ایمان عــــــــــــــــــــاشق آفتی

    روزهایم را یکایک دیدم و دیـــــــــــــــدن نداشت

    کاش بر آیینه بنشیند غبار حســـــــــــــــــــرتی

    بس‌که دامان بهاران گل به گل پژمرده شــــــــد

    باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتــــــــــــــی

    من کجا و جرئت بوسیدن لبهای تـــــــــــــــــــو

    آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـــــــــــــــــــــی
    روزگاری که جنون رونق بازارم بود

    عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من

    شب هجران نکند قصد دل آزاری من

    روزگاری که جنون رونق بازارم بود

    تو نبودی که بیایی به خریداری من

    برگ پاییزی ام و خسته دل از باد خزان

    باغبان نیز نیامد پی دلداری من....
    گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتی

    کو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟

    شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت

    شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی

    تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد

    غنچه‌ای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟

    گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند

    دور باد از خرمن ایمان عــــــــــــــــــــاشق آفتی

    روزهایم را یکایک دیدم و دیـــــــــــــــدن نداشت

    کاش بر آیینه بنشیند غبار حســـــــــــــــــــرتی

    بس‌که دامان بهاران گل به گل پژمرده شــــــــد

    باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتــــــــــــــی

    من کجا و جرئت بوسیدن لبهای تـــــــــــــــــــو

    آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـــــــــــــــــــــی
    روزگاری که جنون رونق بازارم بود

    عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من

    شب هجران نکند قصد دل آزاری من

    روزگاری که جنون رونق بازارم بود

    تو نبودی که بیایی به خریداری من

    برگ پاییزی ام و خسته دل از باد خزان

    باغبان نیز نیامد پی دلداری من....
    گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتی

    کو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟

    شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت

    شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی

    تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد

    غنچه‌ای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟

    گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند

    دور باد از خرمن ایمان عــــــــــــــــــــاشق آفتی

    روزهایم را یکایک دیدم و دیـــــــــــــــدن نداشت

    کاش بر آیینه بنشیند غبار حســـــــــــــــــــرتی

    بس‌که دامان بهاران گل به گل پژمرده شــــــــد

    باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتــــــــــــــی

    من کجا و جرئت بوسیدن لبهای تـــــــــــــــــــو

    آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـــــــــــــــــــــی
    روزگاری که جنون رونق بازارم بود

    عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من

    شب هجران نکند قصد دل آزاری من

    روزگاری که جنون رونق بازارم بود

    تو نبودی که بیایی به خریداری من

    برگ پاییزی ام و خسته دل از باد خزان

    باغبان نیز نیامد پی دلداری من....
    قفسی باید ساخت
    هرچه در دنیا گنجشک و قناری هست
    با پرستوها
    و کبوترها
    همه را باید یکجا به قفس انداخت
    روزگاری است که پرواز کبوترها
    در فضا ممنوع است
    که چرا
    به حریم جت ها خصمانه تجاوز شده است
    روزگاری است که خوبی خفته است
    و بدی بیدار است ...
    فریدون مشیری
    در کتاب چار فصل زندگی
    صفحه ها پشت سر هم می روند
    هر یک از این صفحه ها یک لحظه اند
    لحظه ها با شادی و غم می روند

    آفتاب و ماه یک خط در میان
    گاه پیدا گاه پنهان می شوند
    شادی و غم نیز هر یک لحظه ای
    بر سر این سفره مهمان می شوند

    گاه اوج خنده ی ما گریه است
    گاه اوج گریه ی ما خنده است
    گریه دل را آبیاری می کند
    خنده یعنی این که دل ها زنده است


    زندگی ترکیب شادی با غم است
    دوست می دارم من این پیوند را
    گرچه می گویند :شادی بهتر است
    دوست دارم گریه با لبخند را
    قیصر امین پور



    صبرت که تمام شد نرو.....
    منتظر بمان
    شاید
    قشنگ ترین احساس از آن لحظه باشد


    به یاد ندارم لحظه ای را که بی یاد تو برایم گذشته باشد ....

    زندگی من ...

    مرا قلبم همانجاییست که تو انجایی .....تو که نسیم عطر حضورت مرا زندگی و جانی دوباره است ...

    مرا به وصال زیر باران اشنا کن ...

    به بوسه های زیر باران ...در کوچه های اشنای با قدمهایمان ...

    اندیشه ام با توست و برای توست ...

    زندگی من ...
    کسی نیست،
    بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت
    میان دو دیدار قسمت کنیم.
    بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.
    بیا زودتر چیزها را ببینیم.
    ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض
    زمان را به گردی بدل می‌کنند.
    بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام.
    بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را. (سهراب سپهری)
    ...اسم بازی من و خدا
    زندگی ست
    هیچ چیز
    مثل بازی قشنگ ما
    عجیب نیست
    بازی ای که ساده است و سخت
    مثل بازی بهار با درخت
    با خدا طرف شدن
    کار مشکلی ست
    زندگی
    بازی خدا و یک عروسک گلی ست!
    عرفان نظرآهاری
    دیگر دلم به زندگی گرم نیست.

    مادرم می گوید:

    باید کمی به خودت برسی

    اما چگونه؟

    وقتی از هر طرف که می روم، به تو می رسم

    تو به انتظار رسیدن من.

    من به انتظار رسیدن تو.

    ولی ما هیچ وقت به هم نمی رسیم.

    همیشه دستی هست که پیش از رسیدن مان

    ما را نرسیده و کال بچیند.
    انـــعکاس ِ ســــکوت ِ من
    وقتـــی تورا میبـــینم
    میــــشود :




    "هــزار دوســـتت دارم .."

    سلام آقا مانی عزیز. خوبید؟ ممنون بابت متن بسیار زیباتون. مثل همیشه مهربونی کردید :gol:
    به آیینه نگاه میکنم …
    لبخند میزنم...
    لبخند نمیزند…
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا