mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ای دوست ، برایت از خداوند دلی وسیع آرزو می کنم...
    عشق من

    قلبم را تا به ابد به تو هدیه میدهم ......

    نگاهم را

    دستانم را به تو هدیه میدهم ..

    امانتی از من به تو ..باورم را به تو هدیه میدهم ....

    من یک انسانم ....از جنس خاک ...از جنس اب ...از جنس باد ...از عشق هوای نفسهای پروردگارم ...

    پیچک عشق را در وجودم نهفته ام ...و تو را محصور عشقم میکنم ...

    مگر میشود بی تو بود ، آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم!

    بوی عطر تنت را مدت هاست به انتظار نشسته ام ...

    با نگاهم به دنبالت میگردم ...

    توئی تنها بهانه دلخوشی هایم

    تنهایت نمیگذارم ....

    رهایت نمیکنم ....


    تو با نگاهت ..عشقت را در قلبم میپرورانی ....

    دوستت دارم ....

    زندگی من .....
    عشق من ...

    لبخند روی لبانم از خنده های توست


    پیچک اغوشم از صداقت توست که مرا خوشبختیست


    زندگی من ......


    من میگویم ......سکوت نمیکنم ...... با تمام وجودم ...دوستت دارم ...


    بخند یار من .....منم انکه تو را هر شب به بالین اغوشش دعوت میکند حتی اگر ندانی ...


    زمزمه لالایی خواب چشمانت را با قاصدک های قلبم برایت میفرستم .........

    زمزمه صدایت را از کائنات .... دعایی برای ره توشه ی راه عشقمان صدا میکنم ...


    ای عشق .........بخند زندگی را .....زیرا من از لبخند تو زنده ام زندگی من ....
    زندگی من ..

    دل به دل میگوید که دلدار کیست ...که صندوقچه ی اسرار خاطرات چیست ...

    دلم غوغای عشق است و بس ..

    مگر عاشقی کار دلدار نیست ؟

    پس چرا تورادراین محفل رویایی زمزمه یار نیست ؟

    من مملوء از هر چه احساس دلواپسی ..تو را میجویم وانتظارم را پایانی نیست ..

    کجایی یار من ؟...که من از احساس تو در قلبم سرشارم و بس ...

    مرا شمیم بی قراری جوشان است و بس ...

    توئی تکیه گاه من ..

    مرا حبس کن در اغوشت ...که تو را زندانی از ابدیت ترانه ی ارامش است ...

    میخواهم ساکن شوم دنیا را

    دنیای من اغوش توست ..

    ساکن شوم کوچه های عشق را

    که همان قلب توست ...

    میخواهم بشنوم نغمه های روز های زندگی در سایه ی عشق را ...

    که همان ترنم صدای توست ..

    میخواهم .. عطر نفسهایت را در نوای کوچه باغ عشق ساکن نشینم ...

    که همان نفس کشیدن ازبازدم نفسهای توست ..

    مرا همراهی از دل باش ..مرا همراه روزهای وصال درمیعادگاهمان در اغوش یکدیگر باش ...

    دوستت دارم

    شاهزاده ی من ...

    عشق من

    قلبم را تا به ابد به تو هدیه میدهم ......

    نگاهم را

    دستانم را به تو هدیه میدهم ..

    امانتی از من به تو ..باورم را به تو هدیه میدهم ....

    من یک انسانم ....از جنس خاک ...از جنس اب ...از جنس باد ...از عشق هوای نفسهای پروردگارم ...

    پیچک عشق را در وجودم نهفته ام ...و تو را محصور عشقم میکنم ...

    مگر میشود بی تو بود ، آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم!

    بوی عطر تنت را مدت هاست به انتظار نشسته ام ...

    با نگاهم به دنبالت میگردم ...

    توئی تنها بهانه دلخوشی هایم

    تنهایت نمیگذارم ....

    رهایت نمیکنم ....


    تو با نگاهت ..عشقت را در قلبم میپرورانی ....

    دوستت دارم ....

    زندگی من .....


    عشق من

    این برکه اب میداند که جاری قلبم به اب تورا روان احساس خود میداند ....


    این برکه میداند که من ارامشم را در اغوش تو دارم ...


    مگر میتوان دید و نشنیده گرفت سکوت لحظه های دلتنگی یار را ......


    من دلتنگم .......دلتنگ تو که اواز درونت مرا بی تاب تر از قبل به حکم فرمانی قلبش میخواند ....


    ای کاش بیایی ......و این فاصله را به حقیقت هم اغوشی مان تبدیل کنی ....


    دلم تو را میخواهد .......نگاهت را .....دستانت را ....


    چقدر بیتانم .........بدنم سست از تصور اغوش تو .......


    این تصور برای من حقیقتیست از قلبم .........که تو را برای من به محفل عاشقان میخواند ....


    زندگی من .....



    عشق من ...

    لبخند روی لبانم از خنده های توست


    پیچک اغوشم از صداقت توست که مرا خوشبختیست


    زندگی من ......


    من میگویم ......سکوت نمیکنم ...... با تمام وجودم ...دوستت دارم ...


    بخند یار من .....منم انکه تو را هر شب به بالین اغوشش دعوت میکند حتی اگر ندانی ...


    زمزمه لالایی خواب چشمانت را با قاصدک های قلبم برایت میفرستم .........

    زمزمه صدایت را از کائنات .... دعایی برای ره توشه ی راه عشقمان صدا میکنم ...


    ای عشق .........بخند زندگی را .....زیرا من از لبخند تو زنده ام زندگی من ....

    گاهی اوقات باید خیانت کرد تا ارزش صداقت

    برای کسی ک تفاوت میان این دو را درک نمی کند ، مشخص شود !

    گاهی باید نبخشید کسی را ک بارها او را بخشیدی و نفهمید ،

    تا این بار در آرزوی بخشش تو باشد!

    گاهی نباید صبر کرد باید رها و کرد و رفت تا بدانند ک اگر ماندی ...

    رفتن را بلد بوده ای !

    گاهی بر سر کارهایی ک برای دیگران انجام می دهی باید منت گذاشت

    تا آنرا کم اهمیت ندانند !

    گاهی باید بد بود برای کسی ک فرقِ خوب بودنت را نمی داند !

    و گاهی باید به آدمها از دست دادن را متذکر شد !

    آدمها همیشه نمی مانند یکجا در را باز می کنند و برای همیشه می روند !


    من هم امشب برای همیشه می روم

    حلالم کنید
    در صفحه اطلاعات شخصی ام ، جایی که فقط کسانی که دوستم دارند یا دوستشان دارم یا دست کم رابطه ای دوستانه با من داشته اند ، از همان اولین خط بعد از سلام و

    احوال پرسی های معمول ، از تو خواهم گفت .

    خواهم گفت دوستت دارم اتفاقی منی .

    خواهم گفت چه اندازه منتظرت بوده ام .

    خواهم گفت علاقه ام به تو بسیار عمیق شده بود .

    خواهم گفت و آرامش حرفهایت دقیقا وقتی رسیدم که لازم بود .

    خواهم گفت و همگان از تعجب به تو نگاه خواهند کرد و به تو آرام اعتراف خواهم کرد که هرگز نفهمیده بودی من به تو فکر می کنم .

    به لذت ان لحظه حسودیم می شود که چرا و چگونه می توانم طاقت بیاورم تا آن لحظه برسد.

    قتل عام احساساتم را به عهده گرفته ام اما دوستت دارم و حالا زود است که بدانی اما ... اما من همیشه از لحظه های تو عبور می کنم .

    آیا این یکی را هم نمی دانی ؟
    دوستی ها بی رنگ .... بی کسی ها پیداست ,راست میگفت سهراب ..... آدم اینجا تنهاست
    اگر بخشی دلم را ..........

    اگر نگاهم را در این دوران تاریکی سپید است ....ازان توست ...این دل ....

    چراغ شب به پستوهای تاریکی صداییست پر از احساس .....

    صدایم کن

    مرا از این دریغستان هم اغوشی صدا کن .....

    نگاهی کن به این قلب پر از احساس غم دیده .....

    مرا با دل .... درمان است ....

    مرا با خود ببر زین جا ........که من غرق درون حسرت باد....

    حسرت به دیدار قاصدکهای دلان عاشق ....تشنه ی جام شراب ناب احساسم ...

    مرا سیراب کن از عشق .......که من تشنه به دیدارم .....یارمن ...
    عشق من ...

    دفتر عشقمان را بازمیکنم

    تیتر صفحه اول : به نام یگانه من .........اوکه سرچشمه رنگین کمان عاشقیست ....

    مینویسم ....

    عشق را از قلبم خواندم و سکوت را مینویسم ....

    نگاه میکنم به اوازباران ......بارانی که فصل بهار را برای دلم هدیه کرده است ...

    دردلم شعرهاییست که فقط جوهر وجودت ان را شاعراست ....

    به یاد دارم نگاهی که قلبم را مجنون خود کرد ...چه بی تاب بود ....چشمانت .....چشمانت همه ی فصل ها را در خود داشت ...

    انتظارلبهایم برای بوسیده شدن ......لمس اغوش مردانه ات به نوازش امواج دریا به ساحل .....مرا ارامشی مطلق ازعشق بود ...

    ....هیچ چیزجز تو برایم به معنای حقیقت نبود ....فانوس نگاهت مرا رهنمای ساحل قلبت بود ......

    زمزمه تاروپود وجودت به من حکم وصال را میداد......

    از این لحظه بود که تو را .....نفسهایم..جانم ...و زندگی ام دانستم .......

    و نبودنت را نبود نفسهایم ...و تمام شدن زندگی ام برای همیشه.........

    ...........

    ...................
    نه شعر میخواهم
    نه ترانه
    و نه حتی حرفهای رنگی !

    فقط باش
    جهانم پر از سکوت هم شد باکی نیست .
    وقتی که نیستی

    بادیدن هر صحنه عاشقانه ای

    احساس یک پرانتز را دارم
    که همه ی اتفاقات خوب خارج از آن می افتد.
    .
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا