نگار پاستور
پسندها
556

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تساوی
    معلم پای تخته داد می زد
    صورتش از خشم گلگون بود
    و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود
    ولی آخر کلاسی ها
    لواشک بین خود تقسیم می کردند
    وان یکی در گوشه ای دیگر«جوانان» را ورق می زد
    برای که بی خود های و هوی می کرد و با آن شور بی پایان
    تساوی های جبری را نشان می داد
    با خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک
    غمگین بود
    تساوی را چنین بنوشت:
    «یک با یک برابر است...»
    از میان جمع شاگردان یکی برخاست
    همیشه یک نفر باید بپا خیزد
    به آرامی سخن سر داد:
    تساوی اشتباهی فاحش و محض است
    معلم
    مات بر جا ماند.
    و او پرسید:
    اگر یک فرد انسان واحد یک بود آیا باز
    یک با یک برابر بود؟
    سکوت مدهشی بود و سوالی سخت
    معلم خشمگین فریاد زد:
    آری برابر بود
    باز باران... بی ترانه... بی هوای عاشقانه

    بی نوای عارفانه... درسکوت ظالمانه... خسته از مکر زمانه...

    غافل از حتی رفاقت... حاله ای ازعشق ونفرت...اشکهایی طبق عادت

    قطرهایی بی طراوت...روی دوش آدمیت...میخورد بربام خانه
    نمی دانم خوشبختی برای تو در چه معنا می شود

    فقط می دانم

    خوشبختی وسیعتر از آنست که در ذهنت بگنجد

    و زیباترین لحظه ایست که می توانی در زندگی درک کنی

    و من برای تو

    خوشبختی ات را آرزومندم . . .
    آدمهایی تو دنیا هستن که

    وقتی باهاشون هستی,

    احساس می کنی خودتی!

    آغوششون امن ترین جای دنیاست.....

    بودن باهاشون بهترین لحظات دنمیاست:

    این آدمها کم هستن:

    ولی....

    هستن...!!!!
    زمان گذشت بدون توجه به چیزهای کوچکی که کم هم نبودند
    چیزهای کوچکی که حداقل می توانستند تحمل کردن زندگی را آسان تر کنند
    گاهی فرصت نبود
    گاهی حوصله
    و من خیلی دیر این را فهمیدم
    خیلی دیر
    هر چند که شاید هنوز هم پشت این همه سیاهی
    کسی ، چیزی پیدا شود که نام من را از یاد نبرده باشد
    چه شبي است !

    چه لحظه‌هاي مهربان و لطيفي ،

    گويي در زير بارانِ نرم فرشتگان نشسته‌ام ....

    مي‌بارد و مي‌بارد و هر لحظه بيش‌تر نيرو مي‌گيرد !

    هر قطره‌اش فرشته‌اي است که از آسمان بر سرم فرود مي‌آيد ...

    خداست که دارد يک ريز ، غزل مي‌سرايد ؛

    غزل‌هاي عاشقانه‌ي مهربان و پر از نوازش ...

    هر قطره‌ي اين باران ،

    کلمه‌اي از آن سرودهاست .
    ای کاش

    خنده هایت با تو

    بزرگ شوند

    شاید دنیا

    خجالت بکشد

    فقر را از سفره ات

    دور کند
    دقت کردین !؟

    قصه‌ها واسه ” بیدار کردن ” آدما نوشته شده

    اما ما واسه ” خوابیدن ” ازشون استفاده می‌کنیم !
    هیـــــچوقت کســی رو پــس نــزن کــه ,
    دوستـــت داره ...
    مراقــــــبته ...
    و نگرانــــــــــــته.......
    ...
    چـــون یــک روز بیــدار میشـــی و میبینــی ...
    مـــــــــاه رو از دســــت دادی ...
    وقتــی که داشــتی ســـــــتاره ها رو میشـــمردی
    انسان هایی هستند که دیوار بلندت را می بینند
    ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند که ،
    تو را فرو بریزند ...!
    تا تو را انکار کنند ...!
    تا از رویت رد شوند ...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا