MINA 73
پسندها
295

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام مینا خانمی خوفی؟هی من چرا دیر میرسم بهت؟!الان دیدم نیم ساعت پیش آن بودی دوباره سوختم!
    دیروز نبودم ج بدم!چرا احساساتت جریحه دار شده قند عسل؟:surprised:
    سه چیز را با احتیاط بردار:
    قدم/قلم/قسم
    سه چیز را پاک نگه دار:
    جسم/لباس/خیال
    از سه چیز کار بگیر:
    عقل/همت/صبر
    از سه چیز خود را دور نگه دار:
    افسوس/فریاد/نفرین!
    سه چیز را الوده نکن:
    قلب/زبان/چشم
    اما سه چیز را هیچ گاه فراموش نکن:
    خدا/ مرگ/و دوست
    زدم تو نخ ادبیات صحبتم یه نگاه اینجوری شدش:biggrin:باشه پس 4 میبینمت خانمی;):redface:
    :)....
    مینا جان من برم فعلنی..روزت بخیر.....
    مهسا تو هم بابای..خوش باشین:w30:
    اره خب با بچه ها هماهنگ کردیم هیچکس نره;)
    اوه اوه...پس ما خیلی وضمون خرابه...:D
    به به چه متن ادبیه زیبایی;)الان اگر استادم بودش اینجا کفش میبرید:biggrin:
    پس دکتر داریم تا دکتر:biggrin:مامانت خیلی باحاله;)خب راست میگه یه دور تجربی شرکت کن ازادشم خوبه;)
    فعلا مینا خانمی من یه دور برم خونه رو یکم مرتب کنم!شتر با بارش توی خونمون گم میشه:razz:
    واقعا؟:(نکنه طرف دکتر نبوده؟نکنه انترن بوده خبر نداشتی؟:surprised:
    فقط پاس بشه با چی پاس میشه زیاد مهم نیست:biggrin:
    یعنی الان شانس داریم در حد المپیک:biggrin:
    همینارم به زور انتخاب کردم!کلاسا همشون پر بودن!خیر سرم طوری انتخاب کردم که با استادای نمره بده کلاس بردارم فهمیدم نصف بیشتر استادام از اون بنداز ها هستن:razz::biggrin:
    برنامه رو فرستادم برات ;)دمت گرم پس خبرشو بهم بده بی زحمت:redface:
    خوفم میسی:redface:ایول سورپرایز شدم:Dنه اسمش فارسی عمومیه :razz:نویسنده اش هم محمد دهقانیه انتشاراتشم جامیه:surprised:
    بزار الان برناممو برات پیام خصوصی میکنم:)ولی مسخره ام نکنیا!خودم میدونم خیلی بد انتخاب واحد کردم:D
    سلام خوفی عسیسم؟شرمنده دیروز ساعت 3 تا 10 و نیم خواب بودم!دیگه شب خوابم نمیبرد:biggrin:
    روزش خوب اگر امروز بتونیم همو ببینیم که عالی میشه!الان برناممو دیدم فردا اول صبح اندیشه دارم!:redface:البته اگر نتونستی بیای اشکالی نداره میزاریم برای یه روز دیگه:)
    اتفاقا ایده ی خیلی خوبیه ولی خب مطمئنم تو هم خوابت میگیره!فکر کن ساعت یک ربع به 4 تا خود ساعت6 داشت زبان رو تعریف میکرد:surprised:
    باید برم کتابشم گیر بیارم!خودش میگه کتابش گیر نمیاد اخه یکی نبود بهش بگه مگه مریضی همچین منبع نایابی رو انتخاب میکنی:razz:
    واقعا نیازی به بخیه نبود؟:eek:اشکال نداره حالا زودتر خوب شدی مگه نه؟;)فکر کردم شنبه یکشنبه اینا وقت بخیه کشیدنت بود!دو سه روز از تقویم عقبم:confused:حالا درد داشت یا نه؟:cry:
    ا پس بروبچ ترسیدن برنامه نویسیرو برداشتن:biggrin:
    راستی ممنون بابت عکس ها:redface:خیلی خوشمل بودن;)
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا