یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اگر پنج خصلت نبود، همه‌ی مردم جزو صالحان می‌شدند: قانع بودن به نادانی، حرص به دنیا، بخل‌ورزی به زیادی، ریاکاری در عمل، و خودرأیی.
    اگه گذشته بهت زنگ زد ، بزار بره رو پیامگیر چون حرف تازه ای برای گفتن نداره …
    گاهی وقتها از نردبان بالا میرویم تا دستهای خدارا بگیریم . . .
    غافل از اینکه خدا این پایین ایستاده و نردبان را محکم گرفته که ما نیفتیم
    آدمیان جاودان می‌شدند... اگر در می‌یافتند که از یک آغازند؛ و به یک پایان

    خواهند رفت... که در عبور از این یگانه راه... یکدگر را ببینند و ویران

    نکنند! که به هم عشق هدیه دهند! آن‌گاه زمین سپید می‌گشت... از رنگ صلح... و

    آبی آسمان درخششی بس عظیم می‌یافت... آه! آدمیان جاوید می‌شدند، اگر در

    می‌یافتند... آدمیان جاودان می‌شدند... اگر در می‌یافتند که از یک آغازند؛ و به یک پایان

    خواهند رفت... که در عبور از این یگانه راه... یکدگر را ببینند و ویران

    نکنند! که به هم عشق هدیه دهند! آن‌گاه زمین سپید می‌گشت... از رنگ صلح... و

    آبی آسمان درخششی بس عظیم می‌یافت... آه! آدمیان جاوید می‌شدند، اگر در

    می‌یافتند...
    ایشالا.
    نمیدونم امشب دلگیره یا هوای من! :w05:
    شبتون پر از آرامش. خداحافظ.
    میدونم چی میگید، خواسته و ترستون رو کاملا درک میکنم. منم یک ایده آلیست به تمام معنام و چه تو دنیای واقعی و چه تو دنیای مجازی پیداست!
    همین شد که عاشق فرشته ها شدم! چون اگرم بخوان نمیتونن گناه کنن. حتی چند بار به خدا گفتم خدا جون نمیشد من رو جزو فرشته ها می آفریدی؟
    هنوزم عاشقشون هستم، اما حالا نمیگم کاش از اول فرشته می بودم، چون میدونم مقام انسان بالاتره. چون فرشته ها بی اراده خوبند و انسان با اراده و تلاش خودش میتونه خوب باشه. فقط... خب سخته دیگه. خیییلی هم سخت.
    سلام. آره. همه جا و همیشه هست، فقط وقتایی که احساس گناه داریم خودمون گمش میکنیم. اون هنوز همونقدر هست و همونقدر مهربونه، فقط ما گمش میکنیم:cry:
    خب واخعا خوب بود واقعا خدا همیشه باهامونه حتی گاهی وقت نمیشه با ماامنو بابادرد دل کنیم یا دوستامون تنها خدایه که میشه مخاطبمون
    بازم ممنون
    شبتون پر از ارامش
    موفق و سلامت باشین
    فعلنی بابای داادش
    سهناااااااااااااااااااااااااااام منسی مشل همیشه عالی بودساهد هکم بیستر از اون قفلی
    میرسی داادس
    (دیدم
    تو گاهی اوقات در غیر تو ها هم موج میزنی
    ماندم
    سرگردان ماندم که این چه رازیست که در ان حیرانم)
    تنها خدا هست و بس.
    بنابراین آنچه هست، اوست.
    نام دیگر خدا، هستی ست!
    امدم
    دست تمام غیر تو را انطور که دوست داری کنار بزنم
    دیدم
    تو گاهی اوقات در غیر تو ها هم موج میزنی
    ماندم
    سرگردان ماندم که این چه رازیست که در ان حیرانم
    خودم
    قرارم این شد حواسم به خودم باشد تا شاید این راز باز شود
    ....
    ...
    ..
    .
    بهترینم تو را عزیز تو را زیبا تو را انچنان که نمی دانم چه بگوییم دوست دارم
    من حقیر من فقیر
    دوستت دارم خدای خوبم
    وقتی این م اخر خوب رو میزارم اروم میشم خیلی خیلی اروم میشم
    چون می فهمم که تنها نیستم:smile:
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/456389-๑Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑-๑Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ-๑-بادا-بادا-مبارک-بادا-اشالله-مبارک-بادا๑Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑-๑Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄
    دست هایم این روزها بوی حافظ می دهند

    تفال که می زنم...
    کنعانم...
    بدجور...
    یوسفش را می خواهد!!
    سلام ...
    خداروشکر ، یه آن نگرانتون شدم ...
    انشالله همیشه خوب باشید علی آقا ...
    ما دلمون میخواد دوستامونو شاد و خندون ببینیم ...
    ای جوان
    رویاهایت را فرو مگذار
    که بی آنان زندگانی را امیدی نیست
    بی امید زندگی را آهنگی نباشد

    از رویاهایت شتابان گذر مکن
    که در التهاب این شتاب
    نه تنها نقطه ی سر آغاز خویش
    بلکه حتی سر منزل مقصود را گم کنی

    زندگی مسابقه نیست
    زندگی یک سفر است
    وتو آن مسافری باش
    که در هر گامش
    ترنم خوش لحظه ها جاریست
    ختم قرآن هدیه به مادربزرگ گرامی شهاب

    سلام... چی شده چقدر گرفته ای...:(
    دلم کمی خدا می خواهد کمی سکوت. دلم دل بریدن می خواهد کمی اشک .....کمی بهت ... کمی آغوش آسمانی کمی‌ دور شدن از این جنس آدم...
    برادر برادعزیزم
    کجایی؟
    کاش بودی
    کاش در این سنگینی های سخت بودی
    و دستنام را می فشردی
    و زیر لب در گوشم نجوا می کردی
    نترس قوی باش
    تو تنها نیستی خدا را داری
    کاش بودی و همه اینها را به من می گفتی :cry:
    به این تنها
    که بجز کوه بودن جرات هیچ چیز دیگر را به خود نمی دهد
    کاش بودی
    و صدایم می کردی
    می گفتی بیا
    بیا تا برایت از ان روزهای نور بگوییم
    دست بر شانه می انداختی
    سر بر شانه هایت می گذاشتم
    و اینبار شانه های تو بار نگفته های این کوه را برای لحظه هایی هر چند کوتاه قبول میکرد
    برادر
    کجای این درو دست ها مرا می نگری
    به صدایم گوش کن
    به ارامشش نه
    به بغض پنهانش بنگر
    به چشمانم نگاه کن
    به سکوتش نه
    به غم پنهانش نگاه کن
    به دستانم نگاه کن
    به قدرتش نه
    به لرزش پنهانش بنگر
    به رو حم نگاه کن
    به این شکو ه هایش نه
    به عمقش بنگر
    برادر می شود جایی برایم کنار بگذاری
    می خواهم پیشت باشم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا