برادر برادعزیزم
کجایی؟
کاش بودی
کاش در این سنگینی های سخت بودی
و دستنام را می فشردی
و زیر لب در گوشم نجوا می کردی
نترس قوی باش
تو تنها نیستی خدا را داری
کاش بودی و همه اینها را به من می گفتی

به این تنها
که بجز کوه بودن جرات هیچ چیز دیگر را به خود نمی دهد
کاش بودی
و صدایم می کردی
می گفتی بیا
بیا تا برایت از ان روزهای نور بگوییم
دست بر شانه می انداختی
سر بر شانه هایت می گذاشتم
و اینبار شانه های تو بار نگفته های این کوه را برای لحظه هایی هر چند کوتاه قبول میکرد
برادر
کجای این درو دست ها مرا می نگری
به صدایم گوش کن
به ارامشش نه
به بغض پنهانش بنگر
به چشمانم نگاه کن
به سکوتش نه
به غم پنهانش نگاه کن
به دستانم نگاه کن
به قدرتش نه
به لرزش پنهانش بنگر
به رو حم نگاه کن
به این شکو ه هایش نه
به عمقش بنگر
برادر می شود جایی برایم کنار بگذاری
می خواهم پیشت باشم