parmehr
پسندها
23,540

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • طرح شناسایی و جمع آوری خانه های مجردی در راستای افزایش امنیت اجتماعی: - دیلینگ دیلینگ - کیه؟ - منم منم مادرتــون – دروغ نگو مادر ما شهرستانه
    - مجردن … بگیرینشون !!!!!!
    بابا لنگ دراز عزیزم

    تمام دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم!

    وقتی میفهمی و میرانی ام چیزی درون دلم فرو میریزد ...
    چیزی شبیه غرور!

    بابا لنگ دراز عزیزم لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن
    و بگذار دوستت بدارم ...

    بعد از تو هیچکس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند ...
    نمیگذارم ...
    نمیخواهم ...!

    بابا لنگ درازِ من همین که هستی دوستت دارم ...
    حتی سایه ات را که هرگز به آن نمیرسم ...!





    Click here to view the original image of 750x475px.
    در راهی بی نور قدم می گذارم
    قدم هایی کوتاه نا مطمئن
    جلوی راهم افسانه هایی را می بینم که هر کدام رازی پشت خود پنهان کرده اند
    چهره ها و چشم هایی را می نگردم که دردی در دل خود نگاه داشته اند
    از روی جوی خیابان ها می پرم تا راهم یکنواخت نباشد

    ناگهان پایم پیچ می خورد تعادلم را از دست می دم اما می دانم نمی افتم
    دوباره پا در جاده می گذارم
    سرم را رو به آسمان می کنم تا آبي آسمان ستایش کنم
    دلم غمناک می شود
    چون باز ابری سایه اش روی خورشید گسترد و نگذاشت غروب را ببینم
    ...
    نا گهان ظلمت شکافت
    آذرخشي فرود آمد ، و مرا ترساند
    رگباری نشست بر شانه هایم از در همدلی
    اما کوتاه
    خواستم سايه را به دره رها کنم اما سکوت نگذاشت
    و من همچنان ...
    نیشتوببنندشبیه بابات میشیاو راستی کجاس اون بابای بدبخت وحسودت؟:biggrin:
    دارم کنترل ازراه دورت میکنم میترسم بهنام بشک توروبرفسته پی بیگاری:D
    یه روز سرکلاس ریاضی نشسته بودیم یکی از دخترا دیر اومده بود جا گیرش نیومد رفت از بیرون صندلی بیاره استاد همینطوری که داشت درس میداد پشت در ایستاده بود؛آغا دختره صندلی به دست در رو باز کرد که بیاد تو استاد پشت در پرس شد بابچه ها داشتیم x و y گاز میزدیم که دختره اومد درستش کنه گفت ببخشید استاد فکر کردم سطل آشغاله؛ دیگه هیچی دیگه ما دفترامونم جویدیم
    اولین جلسه تفسیر موضوعی استادمون سرکلاس گفت اول هر جلسه براتون یه داستان تعریف میکنم که جو کلاسمون معنوی بشه!
    اینم هر دفعه میومد تا داستانو شروع میکرد منم گوشی دوستمو ور میداشتم این بازیه هست میوه ها میان بالا باید بزنی کتلتشون کنی و بازی میکردم تا آخر کلاس فکر میکردم ادامه همون داستانس استاد کصافطمون امروز اومده میگه تا صفحه 170 درس دادم!
    من!!!!!!!!!!!!:eek:
    خو روانی وقتی داستانت تموم میشه یه اطلاعی بده ما بقیه درسو گوش بدیم!!
    چاکر هرچی استاد با معرفته هستیم..
    ی درس 2 واحدی نمرم 9 شده بود.رفتم پیش استاد
    من:استاد اگ میشه یکم ولخرجی کنینو ی نمره بم بدین ک قبول شم
    استاد:وایسا باهم بریم آموزش برگتو ببینم.
    باهم رفتیم برگمو پیدا کردیم..
    استاد:مرد ناحسابی نمره اصلیت 1.5ــه !! اینیم ک میبینی 9 رد شده من بت 7.5 نمره دادم ک معدلت پایین نیاد و مشروط نشی!
    من: :-( استاد تا اینجاشو ک اومدی اجرتو خراب نکن!کاملش کن!
    استاد: خیلی پررویی ولی باشه.. بیا اینم 12!
    من: :-* استاد خیلی مردی!
    استاد: اینم مال تو .. 15!!
    کم: استاد من خیلی شمارو دوست دارما!
    استاد: تا نزدمت برو......
    و اینجوری بود ک لیسانس گرفتم... اونوق میگم چرا الان ک لیسانس دارم هیچی بارم نیس!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا