یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • یارانراد رسمش نیس.همینجوری الکیه:D
    هاع الان رفتیم تو فضااا
    :hypocrite:
    جاماکا جان خوش اومدی
    بادا بادا موبارک بادا:w33:
    هلــــــــــــــــــــــــته هله ابود هله ابود عرب بود هله:biggrin:
    خوع مهم اینه که من تو رو اینجا دیدم:D
    علی آقا همون یارانراد می باشد؟:Dچه رسمی
    خوع بوگو عزیزم اینجا منظومه شمسی است؟:D
    تو کجایی؟
    در گستره بی مرز این جهان
    تو کجایی؟
    من در دوردست ترین جای جهان ایستاده ام:
    کنارتو.
    تو کجایی؟

    :w02:من اینجام
    انیس علی آقا اینترنتش مشکل داره.فک نکنم حالاحالا ها جوابمونو بده:D
    تو کجایی؟
    در گستره بی مرز این جهان
    تو کجایی؟
    من در دوردست ترین جای جهان ایستاده ام:
    کنارتو.
    تو کجایی؟
    هنر عکاسی از مایعات
    Cal Lane


    شـاهکارهـای هنـری با شـن و صـدف

    عکس یادگاری با مــــــــردگان!!!!
    سلام... تولدتون شده؟ ببخشید دیر فهمیدم... ایشالا خوشبخت وسعادتمند باشید...

    ایشالا بزودی تاپیک نامزدیتون رو ببینیم...( خیلی دعای خوبی بودا)
    هر چه زمان میگذرد مردم افسرده تر می شوند...واین خاصیت زمان است ...خوشا به حال آنانکه بجای زمان به صاحب الزمان عج الله "دل میبندند....
    خداوند هر که که دوست میدارد به دنیا میفرستد تا موجب شادی و عشق دیگران شود
    تبریک به تو که بهترین خدایی.
    پیشاپیش
    چشم صنوبران سحر خيز
    بر شعله بلند افق خيره مانده بود .
    دريا، بر گوهر نيامده ! آغوش مي گشود .
    سر مي كشيد كوه،
    آيا در آن كرانه چه مي ديد ؟
    پر مي كشيد باد،
    آيا چه مي شنيد، كه سرشار از اميد،
    با كوله بار شادي،
    از دره مي گذشت ،
    در دشت مي دويد !
    ***
    هنگامه اي شگفت ،
    يكباره آسمان و زمين را فرا گرفت !
    نبض زمان و قلب جهان، تند مي تپيد
    دنيا،
    در انتظارمعجزه ... :
    خورشيد مي دميد !
    اي مرغ آفتاب!
    از صد هزار غنچه يكي نيز وا نشد
    دست نسيم با تن من آشنا نشد
    گنجشك ها دگر نگذاشتند از اين ديار
    وان برگ هاي رنگين، پژمرده در غبار
    وين دشت خشك غمگين، افسرده بي بهار
    ***
    اي مرغ آفتاب!
    با خود مرا ببر به دياري كه همچو باد،
    آزاد و شاد پاي به هرجا توان نهاد،
    گنجشك پر شكسته ي باغ محبتم
    تا كي در اين بيابان سر زير پر نهم؟
    با خود مرا ببر به چمنزارهاي دور
    شايد به يك درخت رسم نغمه سر دهم.
    من بي قرار و تشنه ي پروازم
    تا خود كجا رسم به هر آوازم...
    ***
    اما بگو كجاست؟
    آن جا كه - زير بال تو - در عالم وجود
    يك دم به كام دل
    اشكي توان فشاند
    شعري توان سرود؟
    پيش روي من، تا چشم ياري مي كند، درياست !چراغ ساحل آسودگي ها در افق پيداست !
    درين ساحل كه من افتاده ام خاموش،
    غمم دريا، دلم تنهاست .
    وجودم بسته در زنجير خونين تعلق ها ست !
    *****
    خروش موج، با من مي كند نجوا،
    كه : - « هرل كس دل به دريا زد رهائي يافت !
    كه هر كس دل به دريا زد رهائي يافت ... »
    *****
    مرا آن دل كه بر دريا زنم، نيست !
    ز پا اين بند خونين بر كنم نيست ،
    اميد آنكه جان خسته ام را ،
    به آن ناديده ساحل افكنم نيست
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا