sarang saman
پسندها
103

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • هی آسمان...

    اشک هایت را برای خودت نگه دار....

    اینجا زمین است...

    کسی دردت را نمی فهمد...

    ساکنانش با اشک های دیگران شاد می شوند

    و زیر آن می رقصند

    و از شوری اشک هایت برای نمک پاشیدن به زخم های خودت استفاده می کنند...
    میگفتند:سختی ها نمک زندگی است!!!!
    اما چراکسی نفهمید "نمک" برای من که خاطراتم زخمی است،شور نیست....
    مزه "درد" میدهد
    کاش آمدنی نبود تا ماندنی نباشد
    کاش آمدنی نبود تا دل دادگی نباشد
    کاش آمدنی نبود تا دلتنگی نباشد
    کاش آمدنی نبود تا فراموشی نباشد
    کاش آمدنی نبود تا رفتنی نباشد
    سلام چطوری بی معرفتا اخراجم کرده بودن نمیتونستم بیام

    راسی تنکابن درس میخونی

    معماری ترم چندی
    شاید اگر تو نبودی
    زندگی باز هم بود
    باز هم لبخند بود
    باز هم همه ی چیزهای قشنگ و واژه های خوب بودند
    تنها شاید...
    من_ من نبودم...
    هوای تو چیزیست مثل یک اصل,مثل یک قانون
    برای تمام من...
    مرا به خانه دلت مهمان کن!
    که امن ترین مکان است
    برای گریستن.
    چرا که حرمتِ گریه را می دانی
    همیشه در ریاضیات ضعیف بودم سال هاست دارم حساب میکنم
    چه طور من بعلاوه ی توشد
    ....فقط من.....

    تنها چیزی که باید از زندگی آموخت فقط یه کلمه است
    میگذرد...
    اما دق می دهد تا بگذرد.....



    بعد از مرگم قلبم را جدا خاک کنید
    من وقلبم
    هیچگاه آبمان در یه جوی نرفت..............
    هی آسمان...

    اشک هایت را برای خودت نگه دار....

    اینجا زمین است...

    کسی دردت را نمی فهمد...

    ساکنانش با اشک های دیگران شاد می شوند

    و زیر آن می رقصند

    و از شوری اشک هایت برای نمک پاشیدن به زخم های خودت استفاده می کنند...
    تنها گرگ ها نیستند که لباس میش می پوشند
    گاهی پرستوها هم لباس مرغ عشق بر تن می کنند
    عاشق که شدی کوچ می کنند
    باز آمدم.....

    به جایی که تعلق دارم....

    به یک اتاق سیاه با پر از حرف های ناگفته .....

    خلوت من و سیگارم...

    دوباره مینویسم از حرف هایی که واهمه دارم ...

    یک دل پر از رویاهای واهی....

    این بار تنها تر از همیشه ....
    بلندنشوی بروی!!یک وقتی بغلم کن..
    من ازبازگشت های بی هوای ترسها میترسم!
    تمــــــام شعرهایم در وصف نیامدنت است !
    اگـــر روزی . . .
    نـاگـهان . . .
    ناباورانــــه سر برسـی . . .
    از شاعر بودن . . .
    استعفا میدهم . . .
    نقــــــاش میشوم . . .
    و تا ابــــد نقش پـــرواز مــیکشم .../.
    روزی می رسد که با لبخند تو بیدار می شوم...



    این روز هر زمان که می خواهد باشد...



    فقط باشـــــد...
    یه جایی توی زندگی هست که باید دست آدما رو بکشی ، نگهشون داری ، صورتشون رو میون دستات بگیری و بگی :
    ببین ! من دوستت دارم … ! نـــــرو …
    آنقدر نفس می کشم تا تمام شود همه ی نفس هایی که سراغ تو را میگیرند !
    گفتم خدایا سوالی دارم

    گفت بپرس

    پرسیدم چرا وقتی شادم همه با من می خندند ولی وقتی ناراحتم کسی با من نمی گرید؟

    جواب داد: شادی را براب جمع کردن دوست آفریده ام ولی غم را برای انتخاب بهترین دوست
    ﮔﻔﺘﻢ ﺩﻟﻢ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ ، ﮔﻔﺘﯽ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﻢ !
    ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻡ ، ﮔﻔﺘﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﻧﻢ
    ﮔﻔﺘﻢ ﻣﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﯼ ؟ ﺭﺍﻩ ﺗﻮ ﺟﺎﻥ ﻓﺸﺎﻧﻢ
    ﮔﻔﺘﯽ ﭼﻪ ﺑﺎﮎ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ، ﻣﻦ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﻧﻢ
    ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﯽ ﺭﺣﻢ ، ﮔﻔﺘﯽ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﻢ
    ﮔﻔﺘﻢ ﻭﻓﺎ ﻧﺪﺍﺭﯼ ، ﮔﻔﺘﯽ ﻭﻓﺎ ﭼﻪ ﮐﺎﺭﻡ
    ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺰﺍﻥ ﺷﺪﻡ ﻣﻦ ، ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﻬﺎﺭﻡ
    ﮔﻔﺘﻢ ﺩﻟﻢ ﺷﮑﺴﺘﯽ ، ﮔﻔﺘﯽ ﻣﻨﻢ ﺷﮑﺴﺘﻢ
    ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﺷﻨﺎﺳﯽ ؟ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﭼﻪ ﮐﺎﺭﻡ
    ﮔﻔﺘﻢ ﺷﮑﺎﯾﺘﺖ ﺭﺍ ﺑﺮ ﮐﻪ ﺑﺮﻡ ﭼﻪ ﮔﻮﯾﻢ ؟
    ﮔﻔﺘﯽ ﺑﻪ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻫﯽ ، ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻭ ﺁﻥ ﻧﺪﺍﻧﻢ !
    ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﭼﻪ ﺳﺎﺯﻡ ، ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻧﺪﺍﺭﻡ !
    ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ، ﺗﺎ ﭼﻮﺏ ﺑﺮﻧﺪﺍﺭﻡ
    بهترین درسها را در زمان سختی آموختم
    و دانستم صبور بودن شکلی از ایمان است
    و خویشتن داری نوعی عبادت
    فهمیدم ،ناکامی به معنی تاخیر است نه شکست
    و خندیدن نیایش من با خداست
    پس تو هم همیشه بخند
    برای مهندسین بن بستی وجود ندارد، یا راهی خواهند یافت یا راهی خواهند ساخت....!
    روز مهندس مبارک !!!!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا