مراسم کتابخوانی
تنم را بکشم به لبهات
میسوزم؟
يا آب میشوم؟
بگذار برات کتاب بخوانم
بنشين اينجا
کتاب را بگير توی دستهات
ورق بزن
دستم را دورت حلقه میکنم
از بالای شانهات
کتاب
نفس میکشم
لای موهات
ورق بزن.
اگر توی گوشت گفتم
دوستت دارم
و فرار کردم چی؟
از پلههای کودکی
بالا میآيم
تاب میخوری در تنهايی من
عاشقت میشوم
نگاهت مرا مرد میکند.
دلتنگیام را
به کی بگويم وقتی نيستی؟
تا کجا راه بروم تا تمام شوم؟
مثل يک جاده
...
نيستی که!
من هم عادت نمیکنم
آقای من!
همين.
کتاب را بالا بگير ببينم
گاهی هم برگرد و بوسم کن.
حواست به داستان هست؟
نه
بيا از اول شروع کنيم.
ديدی؟
ديدی باز عاشقت شدم؟