یه روز دلم گرفته بود مثل روزای بارونی
از اون هواها که خودت حال و هواش رو میدونی
اگه بشه با واژه ها حالم و تعریف بکنم
تو هم من و ، شعر من و با همه حسّت می خونی
یه حالی داشتم که نگو یه حالی داشتم که نپرس
یه تیکه از روحم و من جایی گذاشتم که نپرس
یه جایی که میگردم و دوباره پیداش میکنم
حتی اگه کویر باشه بهشت دنیاش میکنم
اسم قشنگ شهرم و تو میدونی چی میزارم
دونه دونه کوچه هاش و به اسمای کی میزارم
آخه تو هم مثل منی مثل دلای ایرونی
وقتی هوا ابری میشه حال و هوام رو میدونی