ناتانائیل دوست می داشتم لذتی به تو بدهم که تاکنون هیچکس به تو نداده است.اما در ضمن که مالک این لذتم نمی دانم چگونه آنرا به تو بدهم.می خواستم با چنان صمیمیتی تو را خطاب کنم که هیچکس دیگر تاکنون نکرده باشد.می خواستم در این ساعت شب به جایی بیایم که تو در آن چه بسا کتابها را پی در پی میگشائی و می بندی...بجایی که تو هنوز در آن منتظری