پنجره ای ست 
در دوردستُ نزدیک من 
رو به  دریاهای رؤیا
که گوشه و کنار روح مرا 
شکوه تماشا می  بخشد
معطّر ترین گل واژه 
در شاه نشین افکارم 
که تاق نصرت  قلبم 
و تذهیب اوراق زندگی ست 
سرود دل نشین چشمانم 
و هلهلۀ 
غرور دست های من ست
هجای اسم توست
این که در 
نبض تن  من جاری ست
از خواب تو رؤیا می چینم
و به چشمانت دخیل می  بندم
ای شاعــــــــر نا منتشره ! 
آواره تــــــــرین شعــــــــر  جـــــهانم 
بی تــــــــو