چند هفته بعد به او خبر دادند که شاگرد قدیمىاش وارد مدرسه شده
و سراغش را مىگیرد
شیوانا به استقبالش رفت
و او را دید که سالم و سرحال در لباسى تمیز و مرتب مقابلش ایستاده است.
شیوانا تبسمى کرد و او را در آغوش گرفت
و آرام در گوشش گفت:
اکنون که با خودت آشتى کردهاى
یاد بگیر که از خودت «طرفدارى» کنى.
به هیچکس اجازه نده تو را با یادآورى گذشتهات وادار به سرافکندگى کند.
همیشه از خودت و ذهن و روح و جسم خودت دفاع کن.
هرگز مگذار دیگران وادارت سازند دفاع از خودت را فراموش کنى و به تو توهین کنند.
خودت اولین نفرى باش که در این دنیا از حیثیت خودت دفاع مىکنى.
درس امروزت همین است..