امشب دوباره يادت مرا به محله ديدار هميشگيمان برد.
همان جايي كه ياس ها با پژواك قدم هايت براي نخستين بار معطر شدند.
اينبار من ازنگهباني مهتاب مي آيم.
مرا با خود تنها مگذار...
ديگر كفش هايم پاره شده اند و فقط بقچه ي افكارم پذيراي قدم هاي من است...
آيا روزي نسيم دهكده ي عشق و دلتنگي تو را راضي خواهد كرد
تا به ميهماني دلم بيايي و مرا با خود به سرزمين پنجره ها ببري....؟
آنجايي كه نيلوفران اضطراب خورشيدان را نداشته باشند...
آخر من هم روزي نيلوفر خواهم شد تا از دست هايت بالا بروم
و آنگاه براي نخستين بار چهره ات را ببينم و آنقدر اشك بريزم
تا راضي شوي مرا تا جاده ي بينهايت همراهي كني...
آيا تو آن روز مرا ياري خواهي كرد؟!
همان جايي كه ياس ها با پژواك قدم هايت براي نخستين بار معطر شدند.
اينبار من ازنگهباني مهتاب مي آيم.
مرا با خود تنها مگذار...
ديگر كفش هايم پاره شده اند و فقط بقچه ي افكارم پذيراي قدم هاي من است...
آيا روزي نسيم دهكده ي عشق و دلتنگي تو را راضي خواهد كرد
تا به ميهماني دلم بيايي و مرا با خود به سرزمين پنجره ها ببري....؟
آنجايي كه نيلوفران اضطراب خورشيدان را نداشته باشند...
آخر من هم روزي نيلوفر خواهم شد تا از دست هايت بالا بروم
و آنگاه براي نخستين بار چهره ات را ببينم و آنقدر اشك بريزم
تا راضي شوي مرا تا جاده ي بينهايت همراهي كني...
آيا تو آن روز مرا ياري خواهي كرد؟!