mani24
پسندها
36,403

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام خوبی برات یه پیغام گذاشتم کنار ماهیها بخونش
    همیشه دلتنگتم....

    دلتنگی های آدمی را

    باد ترانه ای می خواند

    رویاهایش را

    آسمان پر ستاره نادیده می گیرد

    و هر دانه برفی

    به اشکی نریخته می ماند

    سکوت

    سرشار از سخنان ناگفته است

    از حرکات ناکرده

    اعتراف به عشق های نهان

    و شگفتی های بر زبان نیامده

    در این سکوت

    حقیقت ما نهفته است

    حقیقت تو

    و من !...

    نمیدانم کجایی

    در وجودم نهفته شدی...

    در بین دستانم...

    در قلبم...

    در گوشه چشمانم...

    در آسمان ایمانم...



    در کجا نشسته ایی

    کنار ساحل آرامش من

    آنجا که تپش قلبم به شماره میفتد

    شاید آنجا که شاپرکی بر گل آرام مینیشیند



    کجا تو هستی که اینگونه به وجودم ملحق میشوی

    در بی خوابی هایم

    در شبهایه بی قراریم...

    در متن تمام تنهاییم

    چگونه تو آرام گرفتی در این آشوب



    تو کجا آشکار اینگونه پنهان شده ایی

    در زیر پوست من

    چه لطیف میجهی...

    تو در فراسوی هر زمان

    در هر جای این مکان

    با منی...

    طوری روحم با عشق تو آمیخته شد که انگار

    تو خود منی...


    مدتیست تا میخواهم از تو بنویسم ، کم می آورم

    چه بنویسم در وصف تو ، هر چه بگویم ، باز هم باید بگویم

    هر چه از عشقت بنویسم ، باز هم باید اشک بریزم

    اشک بریزم به شوق بودنت ، به شوق اینکه آنچه مینویسم را برایت خواهم خواند

    و تو را به رویاها خواهم برد ، تو را با احساسم همصدا خواهم کرد

    تو را با نوای عاشقانه ی دلم آشنا خواهم کرد

    تکراریست...

    همه این جملات تکراریست

    میدانم تکرارش هم برایت دلنشین است

    پس باز هم تکرار میکنم احساسات درونم را ، تا باز هم به دلت بنشیند

    باران نمیبارد ، به انتظار باریدن بارانم

    و باز تو نمی آیی ، و من به انتظار آمدنت مینشینم چون عاشق این انتظارم.

    مثل او که در کنار ساحل دریا نشسته ،

    به امواج دریا دل بسته

    من هم نشسته ام در کنار ساحل قلب تو

    دل بستم به تو

    دل بستم به امواج خروشان عشق تو

    باز هم میگویم از تو .... باز هم مینویسم به عشق تو

    مثل شب ، مثل شبهای پر ستاره ،

    او که عاشق است پنجره را باز کرده و میبیند آسمان پر ستاره را

    تویی ستاره ی درخشان من ،

    نگاه کن مرا ای طلوع جاودانه ی من
    در هر سکوتی به تو می اندیشم..

    صبح را با خیال تو آغاز..

    شب را با نوشتن از لبخندهای تو میدهم پایان...


    اری ... باز هم مثل همیشه برای تو می نویسم

    برای تویی که مقصود تمام نوشته های منی

    تویی که الفبای عشق را به من آموختی

    تویی که مرا سرگدان دنیای قشنگ عاشقی کردی

    تویی که قلم روان قلبم را به دستم دادی

    تا برای اولین بار برای تو بنگارد

    تویی که دیگر هیچ گاه نمی توانم از کنارت بی تفاوت بگذرم

    تویی که چیزی به منهدیه کردی،تا غمخوار و همدم تنهایی هایم باشد

    تویی که فقط تو را از او می خواهم و بس

    تو یی که هیچ در وصف مهربانی بی پایانت نمی یابم

    و تنها حرف و کلامی که برایت می یابم این است:

    "دوستت دارم "


    حضورتــ در قلبمــ مثلــ نفســ کشیدنــ استــ

    آرامــ

    بیصدا

    اما همیشگے ....

    کلبه ای می سازم

    پشت تنهایی شب، زیراین سقف کبود

    که به زیبایی پرواز کبوتر باشد

    چهارچوبش از عشق، سقفش از عطر بهار

    رنگ دیوار اتاقش از آب

    پنجره ای از نور، پرده اش از گل یاس

    عکس لبخند تو را می کوبم

    روی ایوان حیاط

    تا که هرصبح اقاقی ها را با تو سرشار کنم

    همه دلخوشیم بودن توست

    و چراغ شب تنهای من، نور چشمان تو است

    کاشکی در سبد احساسم، شاخه ای مریم بود

    عطر آن را با عشق

    توشه راه گل قاصدکی می کردم

    که به تنهایی تو سر بزند

    تو به من نزدیکی و خودت می دانی

    شبنم یخ زده چشمانم در زمستان سکوت

    گرمی دست تو را می طلبد.
    نوشتن را دوست دارم

    تنها برای تو ......

    نوشته هایم احساسات من است

    مینویسم از دلتنگی هایم .....

    از خاطراتم .......

    پس بخوان نوشته هایم را با دلت

    زیرا نوشته هایم حرفهایی از دل من است

    حرف دل را دل میداند

    پس با دلت بخوان

    که ... دوستت دارم .......
    من فقط ستاره توام

    روشناییم از توست

    پس همیشه باش

    صدایم کن .......

    صدایت را دوست دارم

    نگاهم کن .......

    نگاهت را دوست دارم

    دلتنگ میشوم .....همیشه .......هر لحظه .....

    در حالی که میدانم کنارم هستی

    از ستاره ات دور نشو .......زیرا بی تابی میکند دلم ......مانند کودکی بهانه گیر .......

    و نمیدانم برای ارام کردنش چه بگویم که ارام بگیرد ...

    همیشه باش ...... و صداکن ستاره ات را .....ستاره ات همیشه کنار توست
    می ایم

    می مانم

    وبرایت مینویسم اینجا ....

    مینویسم تا شاید با نوشتن ذره ای از دلتنگیم کم شود

    مینویسم از خاطراتمان .... از لحظه هایی که هیچوقت فراموش نخواهند شد ........

    با نوشته هایم....... تو را....... و دفترخاطراتم را مرور میکنم که در برگیرنده تمام خاطرات من است

    نوشته هایم بی تو معنا ندارند .....

    پس بمان و همیشه باش

    زیرا لحظه های زندگیم وخاطراتم تنها به یاد تو و با تو معنا دارد .....

    دوستت دارم .......
    در هر سکوتی به تو می اندیشم..

    صبح را با خیال تو آغاز..

    شب را با نوشتن از لبخندهای تو میدهم پایان...
    سلام خوبی
    برات یه پیغام گذاشتم خوشحال میشم که بخونی
    اری ... باز هم مثل همیشه برای تو می نویسم

    برای تویی که مقصود تمام نوشته های منی

    تویی که الفبای عشق را به من آموختی

    تویی که مرا سرگدان دنیای قشنگ عاشقی کردی

    تویی که قلم روان قلبم را به دستم دادی

    تا برای اولین بار برای تو بنگارد

    تویی که دیگر هیچ گاه نمی توانم از کنارت بی تفاوت بگذرم

    تویی که چیزی به منهدیه کردی،تا غمخوار و همدم تنهایی هایم باشد

    تویی که فقط تو را از او می خواهم و بس

    تو یی که هیچ در وصف مهربانی بی پایانت نمی یابم

    و تنها حرف و کلامی که برایت می یابم این است:

    "دوستت دارم "
    مدتیست تا میخواهم از تو بنویسم ، کم می آورم

    چه بنویسم در وصف تو ، هر چه بگویم ، باز هم باید بگویم

    هر چه از عشقت بنویسم ، باز هم باید اشک بریزم

    اشک بریزم به شوق بودنت ، به شوق اینکه آنچه مینویسم را برایت خواهم خواند

    و تو را به رویاها خواهم برد ، تو را با احساسم همصدا خواهم کرد

    تو را با نوای عاشقانه ی دلم آشنا خواهم کرد

    تکراریست...

    همه این جملات تکراریست

    میدانم تکرارش هم برایت دلنشین است

    پس باز هم تکرار میکنم احساسات درونم را ، تا باز هم به دلت بنشیند

    باران نمیبارد ، به انتظار باریدن بارانم

    و باز تو نمی آیی ، و من به انتظار آمدنت مینشینم چون عاشق این انتظارم.

    مثل او که در کنار ساحل دریا نشسته ،

    به امواج دریا دل بسته

    من هم نشسته ام در کنار ساحل قلب تو

    دل بستم به تو

    دل بستم به امواج خروشان عشق تو

    باز هم میگویم از تو .... باز هم مینویسم به عشق تو

    مثل شب ، مثل شبهای پر ستاره ،

    او که عاشق است پنجره را باز کرده و میبیند آسمان پر ستاره را

    تویی ستاره ی درخشان من ،

    نگاه کن مرا ای طلوع جاودانه ی من
    نوشتن را دوست دارم

    تنها برای تو ......

    نوشته هایم احساسات من است

    مینویسم از دلتنگی هایم .....

    از خاطراتم .......

    پس بخوان نوشته هایم را با دلت

    زیرا نوشته هایم حرفهایی از دل من است

    حرف دل را دل میداند

    پس با دلت بخوان

    که ... دوستت دارم .......


    من فقط ستاره توام

    روشناییم از توست

    پس همیشه باش

    صدایم کن .......

    صدایت را دوست دارم

    نگاهم کن .......

    نگاهت را دوست دارم

    دلتنگ میشوم .....همیشه .......هر لحظه .....

    در حالی که میدانم کنارم هستی

    از ستاره ات دور نشو .......زیرا بی تابی میکند دلم ......مانند کودکی بهانه گیر .......

    و نمیدانم برای ارام کردنش چه بگویم که ارام بگیرد ...

    همیشه باش ...... و صداکن ستاره ات را .....ستاره ات همیشه کنار توست
    می ایم

    می مانم

    وبرایت مینویسم اینجا ....

    مینویسم تا شاید با نوشتن ذره ای از دلتنگیم کم شود

    مینویسم از خاطراتمان .... از لحظه هایی که هیچوقت فراموش نخواهند شد ........

    با نوشته هایم....... تو را....... و دفترخاطراتم را مرور میکنم که در برگیرنده تمام خاطرات من است

    نوشته هایم بی تو معنا ندارند .....

    پس بمان و همیشه باش

    زیرا لحظه های زندگیم وخاطراتم تنها به یاد تو و با تو معنا دارد .....

    دوستت دارم .......
    روی دیــوار نـــــگاهت

    دریچـــه ای باز میـــکنم

    از این دریـــچه ،

    هزار قاصـــــدک ، از عشــــق خود

    ســــمت نــــــگاه تو روانـــــــه میـــکنم
    .

    بخـــوان پیــــامشان

    ببـــین احســاســــشان

    ،

    قـــلب خود را همــــراهشان

    سوی تو حـــواله میــــکنم ...

    جهنـــــمی بپــــا میـــکند

    دلــــــم

    وقـــــتی

    شـــــــعری بیــــــاید و

    تــــو

    میــــــان آن نبــــاشــــی...............!


    کلبه ای می سازم

    پشت تنهایی شب، زیراین سقف کبود

    که به زیبایی پرواز کبوتر باشد

    چهارچوبش از عشق، سقفش از عطر بهار

    رنگ دیوار اتاقش از آب

    پنجره ای از نور، پرده اش از گل یاس

    عکس لبخند تو را می کوبم

    روی ایوان حیاط

    تا که هرصبح اقاقی ها را با تو سرشار کنم

    همه دلخوشیم بودن توست

    و چراغ شب تنهای من، نور چشمان تو است

    کاشکی در سبد احساسم، شاخه ای مریم بود

    عطر آن را با عشق

    توشه راه گل قاصدکی می کردم

    که به تنهایی تو سر بزند

    تو به من نزدیکی و خودت می دانی

    شبنم یخ زده چشمانم در زمستان سکوت

    گرمی دست تو را می طلبد.
    هزار شعر و ترانه

    مانده در دلم اما تورا که میبینم

    سکوت میشود همه آوازم

    چه ریخته ای در چشمهایت ساکن میشود

    در این هیاهو دلم

    .

    .

    زود برگرد

    من همین جا می مانم

    می نویسم

    اما نمی خوانم

    برگرد

    که بی تو نوشته هایم معنی ندارد

    برگرد

    که بی نو چشمانم نوری ندارد

    نمی خوانم

    تا تو برگردی

    پس برگرد


    حضورتــ در قلبمــ مثلــ نفســ کشیدنــ استــ

    آرامــ

    بیصدا

    اما همیشگے ....


  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا